حقوق زنان
جمعه عصر بود و خسته از کار هفتگی بودیم. بنا به روال معمول رفتیم کافهی دانشگاه. بوی الکل که همه جا رو پر کرده بود اذیتمون میکرد ولی به خاطر سردی هوا تصمیم گرفتیم داخل بشینیم. bitterballen و سیبزمینی سرخکرده و آبجو و آب پرتقال. مثل همیشه. روز معمولی بود و حرفای معمولی میزدیم. بر خلاف همیشه سه نفر بیشتر نبودیم: من و یک پسر یونانی و یک دختر هلندی. نمیدونم بقیه داشتن چی کار میکردن. قرار بود نیم ساعتی استراحت کنیم و پاشیم بریم. ولی اینقدر بحث فرهنگیمون داغ شد که ۴ ساعت همون جا نشستیم و حرف زدیم. دوست هلندیم کنجکاو بود درمورد رسم و رسوم ازدواج در ایران بدونه. به خصوص که ایرانیهای ما اکثرا متاهلن و با همسرانشون با هم اومدن. میخواست بدونه که چرا سن ازدواج پایینه تو ایران و چرا آدما اینقدر زود ازدواج میکنن و آیا این به خاطر مهاجرته یا در حالت عادی هم همینطوره. خیلی کنجکاو بود در مورد همه زوایای ازدواج ایرانی و پشت سر هم سوال میپرسید و منم سوالاتش رو جواب میدادم. هر لحظه قیافه ش بهتزدهتر میشد. درمورد پاسپورت و خروج از کشور پرسید. در مورد حقوقی که داریم و نداریم پرسید. در مورد فشار اجتماعی برای ازدواج پرسید که آیا مثل چینه یا نه؟ (تو چین این فشار برای ازدواج هر چه زودتر و پیش ازا ون که دیر بشه رو مشابه ما دارن). درمورد طلاق پرسید. گفتم که حق طلاق رو بای دیفالت نداریم و در سالهای اخیر فعالان حقوق زنان یادمون دادن که میشه حق طلاق رو با ثبت محضری گرفت که اونم هزار گرفتاری داره و جاهای خیلی کمی ثبتش میکنن و همونم معلوم نیست چقدر ضمانت اجرایی داشته باشه. بعد در مورد مهریه گفتم که ازش به عنوان اهرم فشار موقع طلاق استفاده میشه. (در صحبت با دوست چینیم متوجه شدم اونا هم چیزی مشابه مهریه رو دارن که مقداری پوله که خانوادهی پسر به خانوادهی دختر میدن برای نشون دادن حسن نیتشون ولی خانوادهی عروسی بنا به عرف اون پول رو برمیگردونن. ولی مقدار این پول بنا به شان اجتماعی دختر تعیین میشه و برای خانوادهها بسیار مهمه.) مهریه هیچطوری تو کتشون نمیرفت و هی پشت سر هم سوال میپرسیدن و بعد از جواب هر سوالی قیافهشون بهتزدهتر میشد. بهش در مورد تجربههای تلخ ازدواج و طلاق دوستان دانشگاهم گفتم و مشکلاتی که میتونه به وجود بیاد به خاطر قانون زنستیزمون. بهش در مورد دختر ایرانی که تازه ازدواج کرده بود با یه دانشجوی دکتری دانشگاه TU Delft و اومده بود پیش شوهرش و پیش از پیش از سال نو توسط شوهر دانشجوش به قتل رسید گفتم. در مورد اینکه پیش از به قتل رسیدن بارها به خانوادهش گفته بود شوهرش کتکش میزنه و ازشون کمک خواسته بود و ازش دریغ کرده بودن... . درمورد خروج از کشور ازم پرسیدن. گفت از دوست ایرانی دیگرمون شنیده که پیش ازدواج به اجازهی پدر برای خروج از کشور احتیاج داریم و بعد از ازدواج به اجازهی شوهر. گفتم نه اینطوری نیست و بعد از ۱۸ سال و پیش از ازدواج به اجازه کسی نیاز نداریم ولی به محض ازدواج اجازهمون به شوهرمون منتقل میشه. گفت پس تو الان دز آزادترین دورهی زندگی به سر میبری؟:))) گفتم آره دقیقا.
بعد باز درمورد جهیزیه و مراسم عروسی و و اینطور چیزا کلی سوال پرسیدن و من همه رو جواب دادم و بعد از جواب دادن هر سوالی با دیدن قیافهشون بیشتر پشیمون میشدم از اینکه این بحث مطرح شده. به نظر خودم اینقدر هم که اونا وحشت میکردن وحشتناک نبود شرایط ولی خب واقعیت اینه که من اینقدر توش فرو رفتم که عادت کردم... در نهایت و بعد از پرسیدن تمام سوالاشون ازم پرسیدن چرا با وجود این همه قوانین وحشتناک ازدواج میکنین؟! گفتم اولا که ما نمیتونیم مثل شما خارج از ازدواج با کسی زندگی کنیم، بعد هم که زندگی همه که به این مسیر بد نمیره. خیلیها هم زندگی خوب و خوشحالی دارن. دوست هلندیم گفت با این وجود من اگر قرار بود با ازدواج تحت سیطرهی این قوانین قرار بگیرم محال بود ازدواج کنم. گفتم تو الان داری با دوستپسرت زندگی میکنی. در شرایطی که چنین اجازهای نداشته باشی بازم اینطوری فکر میکنی؟ گفت واقعا نمیدونم که ارزشش رو داشت یا نه!
جالب هم بود که فرداش من پست نجمه واحدی رو دیدم درمورد ابلاغیه وقت دادگاهش...
بعد شروع کردن به سوال پرسیدن درمورد حقوق LGBTQها و اینکه تکلیف همجنسگراها تو ایران، چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ قانونی، چیه؟ گفتم راستشو بخوای تا زمانی که پنجاه درصد از جمعیت کشور ما سودو-هیومن حساب میشن، جایی برای بحث درمورد حقوق گروههای اقلیتتر مثل LGBTQ نمیمونه. ما هنوز به اون نقطهای نرسیدیم که اولویت اول مبارزاتمون اون گروهها باشن. گفت واقعا متاسفم و غمگین وقتی به این فکر میکنم که چقدر دغدغههای ما تو اروپا احمقانهس وقتی در جاهای دیگری از دنیا مردم در چنین شرایط غیرانسانی زندگی و مبارزه میکنن. که البته دوست یونانیمون یادآوری کرد که اروپا همهش مثل هلند نیست و تو یونان هم به لحاظ فرهنگی خیلی خیلی مسائل متفاوته.
آخرش هم پرسید که آیا اگر یه غیر ایرانی درمورد حقوق زنان تو ایران بنویسه (با توجه به اینکه با عواقب مشابه فعالان حقوق زنان تو ایران مواجه نمیشه) آیا مردم ایران ناراحت میشن و به نظرشون دخالت میاد یا نه؟
واقعا بحث سخت و عجیبی بود. برای من توضیح دادن آسون بود ولی دیدن ناباوری و وحشتشون بیشتر بهم یادآوری میکرد که چقدر همه چیز اشتباه و بده تو ایران. و این آزاردهنده بود.
- ۲۰/۰۲/۱۰
واقعاً هیچی نمیشه گفت. انسان بودن ما به رسمیت شناخته نمیشه. همین.