باز هم روزمره! :دی
سلاام!
دیدم که از پست قبلی که روزمره بود خیلی استقبال شد :))) گفتم بیشتر سعی کنم اینجوری بنویسم و راحت باشم یه کم :))
آخر هفته گذشته رفتم پیش صدف عزیزم تو بلژیک. خیلیییی لذتبخش بود دیدن خوابگاه دانشجویی خارجی شبیه جود آبوت اینا :دی اولین باری که عشق زندگی مستقل تو خارج پیدا کردم همین مدل خوابگاهای کارتون بابالنگ دراز بود اصلا. یه سری صحنهها و نماهای خوابگاهاشونم به شدت برام یادآور ساختمان فیض خوابگاه چمران بود! یاد محبوبترین ساختمونمون تو خوابگاه کارشناسی به خییییر...
با صدف تو این دو روز ۳ شهر رو گشتیم: گنت (محل تحصیل و زندگی خود صدف)، بروکسل و بروژ. آنتورپ رو هم دو سال پیش با پدر و مادرم دیده بودم. بروکسل تو بخش فرانسویزبان بلژیکه و گنت و بروژ و آنتورپ تو بخش هلندیزبانش. هرچند اینقدر هلندیشون متفاوت بود که به گوش من اصلا آشنا نمیومد! :))) (خهاشون غلظت و شدتش خیلییی کمتر از هلندی خود هلنده)
تفاوت اصلی بروکسل با دو شهر هلندی و خود هلند این بود که مردمش خیلی خوشتیپتر بودن :))) قشنگ تاثیر فرهنگ فرانسوی رو میشد دید. ولی شهرش هیچ زیبایی خاصی نداشت و من اصلا دوستش نداشتم. به عوض گنت و بروژ خیلی زیبا و متشخص و باهویت بودن. بروژ خیلی توریستیتر و افسانهای تره ولی گنت قطعا برای زندگی مناسبتره. من هر دوی این شهرها رو خیلی دوست داشتم.
تو بروکسل تنها چیز جذابی که دیدیم موزهی شکلات بود! :))) که البته بسیار لذتبخش بود همون.
قشنگترین حس سفر رو هم اگر بخوام انتخاب کنم میگم اونجایی که شب وسط گنت و تو اون تاریکی نشستیم روی زمین و به نوای سازدهنی یه آقای خوشذوق گوش سپردیم.
یه مقادیر زیاااادی هم شکلات و ترافل از بلژیک گرفتم که خدا به داد افزایش وزنش برسه :))))))
ضمنا مدتی به خاطر درد زانوم از دویدن فاصله گرفتم که حالا کمکم دارم بهش برمیگردم ولی خب بدنم تو این دو-سه هفته ضعیفتر شده و مثل اون موقع نیستم. ولی خب برمیگردم بهش و دوباره قوی میشم ایشالا :)
+ بالاخره صاحب یک دوچرخهی زیبای جادهای شدم! اینقدر ذوق دارم واسش و واسه مسیرهایی که قراره باهاش برم که حد نداره.
ماجرای خریدن دوچرخه هم واقعا عجیب بود. مدت زیادی فکر و تحقیق کردم. بعد با دوستم رفتیم دوچرخهفروشیها رو گشتیم تا هم بتونم تست کنم هم حضوری بخریم. ولی متوجه شدیم که دوچرخه جادهای موجود نیست و همهشون دوچرخه شهرین! و بهمون گفتن که میتونن سفارشمون رو برای تابستون سال بعد ثبت کنن!!!! گویا به خاطر کرونا هم تقاضای دوچرخه جاده رفته بالا و هم کارخونهها به مشکل تولید برخوردن و الان کمبود دوچرخه جاده داریم :)) آنلاین هم که چک میکردم زودترین حالت میشد آخرای زمستون... تا اینکه خیلی شانسی متوجه شدم ۲ مدل پایینتر از دوچرخهای که انتخاب کرده بودم برای خرید موجوده آنلاین و موجودیش هم فقط یکیه :)) دیگه خیلییی سریع خریدمش و الان صاحب یک عدد دوچرخهی خیلی زیبای آبی هستم. قبلا که میشنیدم تعداد دوچرخهها تو هلند بیشتر از تعداد آدماست درک نمیکردم که چطور ممکنه؟:)) هر آدم یه دوچرخه باید داشته باشه دیگه. الان میفهمم :)))) الان خودمم ۲ تا دوچرخه دارم. یه دونه دوچرخه شهری و یه دونه جادهای.
حالا ایشالا زود یاد بگیرم و عادت کنم به ستینگ دوچرخه جدید و بتونم سفرهای هیجانانگیز برم و بیام گزارش بدم :))
- ۲۱/۰۹/۰۷
میگم مهسا جان با همین فرمون برو جلو :) پست فلسفی رو بی خیال :)
هی روزمره های اینجوری بگذار :) والا بخدا ما به این چیزا نیاز داریم!
وای چقدر خوبه که اینقدر همه چیز بهت نزدیکه :)
تو الان تو چه مرحله ای از تسلط به زبان هلندی هستی؟
دوچرخه جاده (قلب) عالیه! مبارکت باشه خیلی!
دیگه باید همش چیزهای هیجان انگیز تعریف کنی واسه مون :)