هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

BlogMas- روز هفتم- مسیح

سه شنبه, ۷ دسامبر ۲۰۲۱، ۰۸:۲۷ ب.ظ

در حالی که داشتم به زوووور دو تا کیسه‌ی خرید سنگینو حمل می‌کردم که سوار دوچرخه‌م بکنمشون و تلاش می‌کردم از پشت عینکی که به خاطر ماسک و شال گردن بخار گرفته بود جلومو ببینم د‌و تا خانم جلومو گرفتن که بهم یه کارت بدن. بهشون می‌گم توروخدا بگین چیه من دستم جا نداره. یکیشون اومد جلو گفت عیسی مسیح دوستت داره. فهمیدم مبلغ مذهبین گفتم بذار بهشون بگم که وقتشونو تلف نکنن. گفتم من مسلمونم ( که یعنی شاید بهتر باشه روی کسی که اقلا آلردی یه دین دیگه نداره سرمایه‌گذاری کنن برای گرویدن به دین مسیحیت). گفت مسیح مسلمونارم دوست داره. گفتم البته که دوست داره. منم خیلی مسیح رو دوست دارم. بعد خانومه چشم‌قلبی شد فکر کرد دارم متحول می‌شم. گفت این گفتگوی اینجا قطعا اتفاقی نبوده. چرا از بین این همه آدم باید جلوی تو رو بگیریم؟؟ حتما مسیح تو رو انتخاب کرده. گفتم مرسی پس دعام کنین. گفتن دعای ما رو لازم نداری. خود مسیح واست دعا می‌کنه. یه کم دیگه این گفتگو ادامه پیدا می‌کرد تبدیل به قدیسه و ژان‌دارک می‌شدم.
:))

چند ماه پیش هم که با رعنا رفته بودیم یه کلیسا تو وین، کشیش اومد با من صحبت کرد و تهشم یه بروشور فارسی داد دستم! گفت اینو یه دختر مسلمون ایرانی شبیه خودت که مسیحی شد برامون درست کرده. به دردت میخوره.
 

بچه هم که بودم نزدیک محله‌ی جلفا‌ی اصفهان زندگی می‌کردیم که محله‌ی ارامنه‌س. اینه که من کلا یه علقه‌ی خاصی به مسیحیت و المان‌های مسیحی پیدا کردم. همه‌ی عشقم این بود که صبح‌ها که می‌رم مدرسه توی راه آقای کشیش رو ببینیم و بهش سلام کنیم. هر بار هم می‌رفتم کلیسا جوری وایمیسادم به عبادت و نیایش که آقای خادم کلیسا میومد چپ چپ نگاهم می‌کرد و می‌گفت تو چرا مسلمونی؟ :))

 

من جدی فکر کنم عیسی مسیح منو انتخاب کرده.:))

 

ولی حالا کلا گذشته از این شوخی‌ها، این ژانر مبلغ‌های مذهبی واسه من جالبه خیلی. 

  • مهسا -

نظرات (۵)

یه بار تو تهران تو خیابون یکی جلوم رو گرفت گفت آموزشگاه زبان کجا خوبه؟ بعد من داشتم می‌گفتم نمی‌دونم و فلان جا رو فقط شنیدم و اینا، یهو رفت سراغ این که آره مسیح نمی‌دونم چیکار کرده برام و اینا. بعد خب من گفتم عه چه جالب. نمی‌دونم یادته یا نه، یه بار تو گروه اینو گفتم و فکر کنم خودت و بلکه یکی دو نفر دیگه دقیقاً همین تجربه رو داشتین یا شنیده بودید.

پاسخ:
آآآره یادمه :)) خیلی عجیب بود اون تجربه هم :)))

:))))

من هنوزم با خودم فکر می کنم برم کشیشه رو پیدا کنم بگم از کجا فهمیدی دوستم از هلنده؟ :))))

حضرت عیسی واقعا دوستت داره ^_^

پاسخ:
وای واقعا واسم هنووووزم سواله :))))))))

آخ جون ^_^ :)))

این حرکت یادداشت روزانه خیلی خوبه :))

من هر روز هی چک میکنم منتظرم یادداشت جدید بیاد :دی

پاسخ:
واقعا؟:))‌ ذوق کردم ^_^
هی فکر می‌کنم چی بنویسم :))

منم تا حالا چند باری گیر این مبلغها افتاده ام، بروشور هم گرفته ام و ارشاد شده ام :)))

چه خوبه که روزانه نویسی را شروع کرده ای..

پاسخ:
وای خیلی باحاله جدیتشون :)))

چالش یک ماهه‌س :)) تا آخر دسامبر. بعد برمی‌گردم به دیفالت خودم:))

  • همه چی عالیه
  • چقدر جدیت داشتن مبلغ ها

     

    منم برررسی ادیان رو از بچگی دوست داشتم یادم میاد اون موقع انجیل ‌تورات در دسترس نبود البته الان هم نیست اما خب من پیگیر بودم، بالاخره خوندم

    بعد دین ها و‌مذاهب دیگه

     

     

     

    #منم یادداشت روزانه ات رو دوست دارم

    پاسخ:
    آرههه خیلی جدی بودن :)) اصلا ول نمی‌کردن! هی می‌رفتن باز برمی‌گشتن جمله‌ی بعدی رو می‌گفتن :))‌
    من به یهودیت نه ولی به مسیحیت علقه و وابستگی خاصی دارم. حسی که تو کلیسا دارم هرگز تو مسجد نداشتم مثلا... و علاقه‌ای که به انجیل دارم هم خیلی زیاده :))

    مرسی ^_^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی