BlogMas- روز هفتم- مسیح
در حالی که داشتم به زوووور دو تا کیسهی خرید سنگینو حمل میکردم که سوار دوچرخهم بکنمشون و تلاش میکردم از پشت عینکی که به خاطر ماسک و شال گردن بخار گرفته بود جلومو ببینم دو تا خانم جلومو گرفتن که بهم یه کارت بدن. بهشون میگم توروخدا بگین چیه من دستم جا نداره. یکیشون اومد جلو گفت عیسی مسیح دوستت داره. فهمیدم مبلغ مذهبین گفتم بذار بهشون بگم که وقتشونو تلف نکنن. گفتم من مسلمونم ( که یعنی شاید بهتر باشه روی کسی که اقلا آلردی یه دین دیگه نداره سرمایهگذاری کنن برای گرویدن به دین مسیحیت). گفت مسیح مسلمونارم دوست داره. گفتم البته که دوست داره. منم خیلی مسیح رو دوست دارم. بعد خانومه چشمقلبی شد فکر کرد دارم متحول میشم. گفت این گفتگوی اینجا قطعا اتفاقی نبوده. چرا از بین این همه آدم باید جلوی تو رو بگیریم؟؟ حتما مسیح تو رو انتخاب کرده. گفتم مرسی پس دعام کنین. گفتن دعای ما رو لازم نداری. خود مسیح واست دعا میکنه. یه کم دیگه این گفتگو ادامه پیدا میکرد تبدیل به قدیسه و ژاندارک میشدم.
چند ماه پیش هم که با رعنا رفته بودیم یه کلیسا تو وین، کشیش اومد با من صحبت کرد و تهشم یه بروشور فارسی داد دستم! گفت اینو یه دختر مسلمون ایرانی شبیه خودت که مسیحی شد برامون درست کرده. به دردت میخوره.
بچه هم که بودم نزدیک محلهی جلفای اصفهان زندگی میکردیم که محلهی ارامنهس. اینه که من کلا یه علقهی خاصی به مسیحیت و المانهای مسیحی پیدا کردم. همهی عشقم این بود که صبحها که میرم مدرسه توی راه آقای کشیش رو ببینیم و بهش سلام کنیم. هر بار هم میرفتم کلیسا جوری وایمیسادم به عبادت و نیایش که آقای خادم کلیسا میومد چپ چپ نگاهم میکرد و میگفت تو چرا مسلمونی؟ :))
من جدی فکر کنم عیسی مسیح منو انتخاب کرده.
ولی حالا کلا گذشته از این شوخیها، این ژانر مبلغهای مذهبی واسه من جالبه خیلی.
- ۲۱/۱۲/۰۷
یه بار تو تهران تو خیابون یکی جلوم رو گرفت گفت آموزشگاه زبان کجا خوبه؟ بعد من داشتم میگفتم نمیدونم و فلان جا رو فقط شنیدم و اینا، یهو رفت سراغ این که آره مسیح نمیدونم چیکار کرده برام و اینا. بعد خب من گفتم عه چه جالب. نمیدونم یادته یا نه، یه بار تو گروه اینو گفتم و فکر کنم خودت و بلکه یکی دو نفر دیگه دقیقاً همین تجربه رو داشتین یا شنیده بودید.