برای خواهرم هارلی
اسمش هارلیست. اهل چین است و سابقا بودایی بوده. همانطور که تمام خاندانش بودایی هستند. ۵ سال پیش تشخیص سرطان خون گرفته و بهش گفتهاند که ۸ ماه بیشتر وقت ندارد. ۵ سال گذشته است و هنوز زنده است. بیمار است و در رنج و درد، ولی زنده است. دو سال پیش تصمیم گرفته مسلمان بشود. دینش را تغییر داده و توسط خانواده به طور کامل طرد شده. تصور کنید دختر بیمار ضعیفی را که خانوادهاش به طور کامل کنار میگذارندش. شرایط به قدری برایش سخت شده که ناچار به ترک چین شده و با همان حال بیمار و زار و نزار به اندونزی رفته و در حجرهای در خانهی شیخی ساکن شده. سقف بالای سرش همین سقفیست که شیخ برایش فراهم کرده. شیخ از اهل تصوف است و هارلی را وادار به انجام کارهایی میکند که با آنها راحت نیست و آنها را شرک میداند. ولی مجبور است. مجبور است چون سقفی بالای سرش نخواهد بود اگر سرپیچی کند. هارلی بیمار است. خیلی بیمار. در حال بیماری درس میخواند. دختر چینی که ۲ سال پیش اسلام آورده و حالا قرآن را به عربی فصیح و با صوت زیبا میخواند. هارلی بیمار است. خیلی بیمار. گاهی از چشمها و بینیش برای نزدیک به یک ساعت خون میآید. گریه میکند و الا بذکرالله تطمئن القلوب میگوید و درد را تاب میآورد. هفته پیش گریه میکرد که اگر پیش از به پایان بردن قرائت قرآن سوی چشمانش را از دست بدهد یا بمیرد چه؟ گاهی وقتی به صدای صوتش گوش میدهم درد و ناله و نفس تنگی را حس میکنم. دیروز بهش گفتهاند که فقط ۴ ماه مانده. ۴ ماه. ۴ ماه که تاب بیاورد درد را همه چیز تمام میشود. هارلی با عجله و ولع بیشتری قرآن میخواند و نگران است که پیش از تمام کردن آن از دنیا برود. من این دختر را درک نمیکنم. نه خودش را، نه مسیری را که آمده، نه ایمانش را که از جنس یقین است. راستش من اگر در چنین شرایطی بودم از خدا عصبانی میبودم، نفرین میکردم زمین و زمان را و از اینکه قرار است بمیرم و بقیه زنده بمانند و ادامه دهند بدون من خشمگین میبودم. هارلی اما هیچکدام اینها نیست. دارد سختترین و پر دردترین روزهای زندگیش را به دور از خانواده و به دور از حمایت و محبتشان میگذراند. تنها. تنها. و وقتی ازش میپرسند که آیا ترجیح میداد مسلمان نباشد ولی سالم باشد و مثل بقیه به زندگی ادامه دهد گریه میکند که دور باد چنین روزی و چنین چیزی! من درکش نمیکنم. مطمئنم هیچدام از ما درکش نمیکنیم. ولی چه اهمیتی دارد؟ اگر این مسیریست که برای او نور بوده، بگذار باشد.
برای هارلی دعا کنید اگر به هر تاویل و تفسیری از دعا معتقدید. برای هارلی دعا کنید که خدا درد و رنجش را کمتر کند و به بلای کمتری بیازمایدش. برایش دعا کنید که از پس این همه سختی بربیاید و شاید شاید شاید معجزهای...
- ۲۲/۰۶/۰۷
سلام مهسا جون.
دیروز پستت رو خوندم و هنوز که هنوزه شوکه ام.
یه عالمه علامت سوال تو ذهنم ایجاد شد. هارلی چرا از کشورش رفت؟ توی اندونزی چیکار میکنه؟ کرایه خونه و سایر هزینه هاش رو چطوری میده؟ چرا مجبوره از شیخ اطاعت کنه؟ مثلا اون شیخ چی ازش میخواد؟
خانواده اش چرا نمی تونن بپذیرن دینش فرق داره؟ در این حد که حتی تنهایی بمیره؟
دلم براش کباب شد...
چند سالشه راستی؟