هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

پیشا رمضان

سه شنبه, ۵ مارس ۲۰۲۴، ۰۴:۲۳ ب.ظ

دوباره وقفه طولانی افتاده تو نوشتن و برام سخت شده نوشتن. 

مادر و پدرم آخر ژانویه برگشتن ایران و تا مدتی من حس میکردم تو هر لحظه که میخوام نفس بکشم یه سنگ گنده روی سینه‌مه. واقعا وحشتناک بود حس روزهای اول. عادت کردن به سکوت محض توی خونه و تنهایی دوباره خیلی سخت بود. چون انگار مدتی طبیعی زندگی کرده بودم (طبیعی = در مجاورت آدم‌ها، خانواده) و حالا باز برگشتن به زندگی غیرطبیعی و غیرجالب و خسته‌کننده اصلا کار راحتی نبود. ولی به هر صورت بعد از چند روز عادت کردم و برگشتم به زندگی قبلیم که البته زندگی جالبی نیست واقعا :))

 

بعد برای اینکه کمی جالبترش کنم، نشستم دوباره به هری‌پاتر خوندن و برای بار هشتم تمام کتابای هری پاتر رو خوندم و توش غرق شدم و به اندازه‌ی بار اول هیجان وارد زندگیم شد و خواب‌هام جذاب شدن :)) 

 

تو این مدت نتیجه‌ی امتحانات زبانم و دیپلمم هم اومد و برای اقامت دائم و شهروندی اپلای کردم و وارد صف انتظار طولانی شدم. اقلا در این زمینه کمی جلو رفتم. 

 

عید نوروز زیبا هم که در پیشه. چند روز پیش سبزه انداختم و خوشحالم از تماشای رشدش. کاشکی یکی میومد خودمو هم میکاشت بلکه از این بی‌خاصیت بودن دربیام و سبز بشم :))

 

و امااااا! هفته‌ی دیگه ماه رمضون شروع میشه و یهو به خودم دیدم باید بشینم برنامه‌ریزی کنم برای بهره بردن درست از این ماه. پارسال واقعا یکی از بهترین ماه رمضونهای عمرم بود -شاید بهترینش- و دلم می‌خواد تلاش کنم که همین تجربه رو امسال هم داشته باشم. 

 

  • مهسا -

نظرات (۴)

جای مامان و بابات خالی نباشه. 

 

خیلی سخته وقتی که میرن! من که میزبان والدینم نبودم ولی می دونم یه تکه از جان آدم کنده میشه با هر بار خداحافظی.

 

امیدوارم به زودی دیدارهاتون تازه بشه.

 

قبولی امتحاناتت و اپلای کردن شهروندی مبارک باشه عزیزم. امیدوارم خیلی زود نتیجه ش بیاد. 

 

یه کم با خودت مهربون تر باش دخترم. تو نماد رشد و شکوفایی و تلاش هستی تو ذهن من.

 

امیدوارم رمضان پرباری پیش روت باشه.

 

:*

پاسخ:
ممنوووونم عزیزم! آره واقعا واقعا همینه که گفتی!‌یه تیکه از وجودم ازم جدا شد انگاری. و به این فکر کردم که هر بار که از خانواده خداحافظی میکنم که بیام چه حالی میشن:(

مرسی کلییی! امیدوارم زودتر بیاد و تکلیفم روشن شه.

هععععی :(‌چی بگم :(‌ چیزی که نکردم رشده خواهر:(

ممنوووون :*‌

سلام. جاشون سبز باشه...

اوه هری پاتر... دیگه باید برای پسرم تهیه کنم بخونه (با هم بخونیم D: )، یا شاید کتابهای 20 سال پیش را پیدا کنم بهش بدم :)

مبارک باشه.. امیدوارم اقامت ات زود بیاد و بتونی ازش در جهت راحت تر شدن خیالت، بهره ببری

سبزه هم کاشتی که! ایول! بعد بگو من دستاورد ندارم! این قدر با خودت فوق سختگیر نباش دختر! از بیرون به خودت نگاه، ببین چه مسیر طولانی ای را طی کرده ای....

اگر دلت خواست، برنامه ماه رمضانت را با من به اشتراک بگذار (اینکه چه مدل کارهایی با چه تناوبی انجام میدی). بلکه من هم بهره مندی ام افزایش یافت :*

پاسخ:
سلاام! مرسی! :*
واای به به!‌ما مهرادمون رو هم هری پاتری کردیم رفت :))‌(۸ سالش نشده هنوز). 
مرسیی! خیلی منتظرشم!

آه :(‌ واقعا هیچ دستاوردی ندارم ولی:(‌ خیلی داغونم... از وقتی مجبور شدم دانشگاهو ترک کنم دیگه هیچوقت خوب نشدم.

من برای ماه رمضون امسال هیچ برنامه خاصی ندارم مع الاسف. فقط جزء خوانی با ترجمه‌س + گوش دادن ویسای تفسیر دکتر توسرکانی که خیلی لذت میبرم ازشون. 

عزیزم مهسا جان، انشالله باز به زودی دیدارها تازه میشه. 

مبارک باشه اپلای برای شهروندی، به سلامتی:) 

ماه رمضون پرباری باشه برات عزیزم. 

پاسخ:
ممنوووووونم:****

من چند سال پیش وبلاگتون رو میخوندم اما بعد گمش کردم. الان باز از وبلاگ زری پیداتون کردم.

چرا دانشگاهو ترک کردید؟

پاسخ:
سلاام!‌چه بامزه :)‌ خوش اومدین. 
قصه‌ش طولانیه. خلاصه‌ش مشکلات حل‌نشدنی با سوپروایزره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی