هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

بلاگ‌مس-روز چهارم-ورزش

چهارشنبه, ۴ دسامبر ۲۰۲۴، ۰۳:۵۱ ب.ظ

بعد از زیادی حرف زدن از کتاب، نوبتی هم که باشد نوبت سلامتی جسم است. من از بچگی به خودم قبولانده‌ام که تنبلم و توانایی ورزش کردن ندارم. واقعا هم همینطور بودم. ولی از ۳۰ سالگی که گذشتم، نگرانی‌ام بابت سلامتی جسمی شروع شد. ترس از اینکه زود پیر و ناتوان شوم و کسی هم که نیست که دستم را بگیرد یا کمکم کنم چسبید بیخ گلویم. تا حدی که شب‌ها قبل از خواب به آن فکر می‌کردم و گریه می‌کردم. همین شد که عزمم را جزم کردم برای گنجاندن ورزش در برنامه‌ی روزانه. آدم باشگاه رفتن که نیستم. نه حوصله‌اش را دارم نه رویش را. این شد که با بادیگرام آشنا شدم و پریجهان. در واقع پریجهان را چندین سالی می‌شناختم از طریق دوستانم که با پیج اینستاگرامش ورزش می‌کردند. ولی هیچ وقت علاقه‌ای نشان نداده بودم برای پیوستن به آن‌ها. یک روز وارد پیج اینستاگرامش شدم و تصمیم گرفتم ثبت نام کنم و ورزش در خانه را به برنامه‌ی زندگی‌ام اضافه کنم. هرچند که وقتی ثبت نام می‌کردم فکر می‌کردم مثل همه‌ی بارهای قبلی این ورزش در خانه هم نهایتا ۳ روز دوام داشته باشد. ولی ثبت نام کردن برای ماه اردیبهشت همانا و هنوز هفته‌ای ۵ روز ورزش کردن همانا. یک جورهایی ورزش رفته توی لیست کارهایی که نمی‌توانم فراموششان کنم. مثل غذا خوردن، نماز خواندن، مسواک زدن. به جز اینکه به احساس شادابی و سلامتی فیزیکی‌ام کمک کرده،‌از شر فکرهای آزاردهنده هم رهایم کرده. حداقلش این است که بهم این احساس را می‌دهد که دارم کاری برای خودم انجام می‌دهم و به صورت منفعل به انتظار پیری ننشسته‌ام. مضاف بر آن، روزهایی که حالک خوب نیست و سگ سیاه افسردگی را کنار خودم می‌بینم و هیچ کار مفیدی ازم برنمی‌آید، آخر شب که به روزم نگاه می‌کنم حالم از خودم بد نمی‌شود برای انجام ندادن هیچ کار مفیدی، چون حداقل حداقلش ورزشم را انجام داده‌ام. واقعا که نجات‌دهنده در زندگی بزرگسالی داشتن روتین است. آدم را از افسردگی دور نگه می‌دارد. 

  • مهسا -

نظرات (۲)

چند خط اول را با شما اشتراک دارم، ولی متاسفانه بقیه اش نه.‌ ورزش کردنم جسته گریخته و کوتاه بوده..

پاسخ:
واااقعا سخته متعهد موندن بهش. من خواهرم رو هم ثبتنام کردم و الان مرتب هرروز ورزش می‌کنه. ولی خواهر من مرخصی زایمانه الان و با اینکه کارش خیلی سخته با دو تا بچه که یکیشون دائم شیر می‌خواد، ولی از خونه بیرون نمی‌ره و سر کار نمی‌ره. برای همین واقعا براش کمتر سخته. اگرنه خب وااااقعا سخته! 

خب بعد از کتاب، بیام به ورزش کردنت هم حسودی کنم :))))) 

چقدر برام عجیب بود گفتی شب ها از ترس ورزش نکردن و عواقبش گریه میکردی. ضرورتش را عمیق حس کرده بودی 

پاسخ:
:))))
ترس پیری و تنهایی گرفته بودم خیلییییی شدید :)) اصلا یه جور عجیبی ترسیده بودم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی