بلاگمس-روز چهارم-ورزش
بعد از زیادی حرف زدن از کتاب، نوبتی هم که باشد نوبت سلامتی جسم است. من از بچگی به خودم قبولاندهام که تنبلم و توانایی ورزش کردن ندارم. واقعا هم همینطور بودم. ولی از ۳۰ سالگی که گذشتم، نگرانیام بابت سلامتی جسمی شروع شد. ترس از اینکه زود پیر و ناتوان شوم و کسی هم که نیست که دستم را بگیرد یا کمکم کنم چسبید بیخ گلویم. تا حدی که شبها قبل از خواب به آن فکر میکردم و گریه میکردم. همین شد که عزمم را جزم کردم برای گنجاندن ورزش در برنامهی روزانه. آدم باشگاه رفتن که نیستم. نه حوصلهاش را دارم نه رویش را. این شد که با بادیگرام آشنا شدم و پریجهان. در واقع پریجهان را چندین سالی میشناختم از طریق دوستانم که با پیج اینستاگرامش ورزش میکردند. ولی هیچ وقت علاقهای نشان نداده بودم برای پیوستن به آنها. یک روز وارد پیج اینستاگرامش شدم و تصمیم گرفتم ثبت نام کنم و ورزش در خانه را به برنامهی زندگیام اضافه کنم. هرچند که وقتی ثبت نام میکردم فکر میکردم مثل همهی بارهای قبلی این ورزش در خانه هم نهایتا ۳ روز دوام داشته باشد. ولی ثبت نام کردن برای ماه اردیبهشت همانا و هنوز هفتهای ۵ روز ورزش کردن همانا. یک جورهایی ورزش رفته توی لیست کارهایی که نمیتوانم فراموششان کنم. مثل غذا خوردن، نماز خواندن، مسواک زدن. به جز اینکه به احساس شادابی و سلامتی فیزیکیام کمک کرده،از شر فکرهای آزاردهنده هم رهایم کرده. حداقلش این است که بهم این احساس را میدهد که دارم کاری برای خودم انجام میدهم و به صورت منفعل به انتظار پیری ننشستهام. مضاف بر آن، روزهایی که حالک خوب نیست و سگ سیاه افسردگی را کنار خودم میبینم و هیچ کار مفیدی ازم برنمیآید، آخر شب که به روزم نگاه میکنم حالم از خودم بد نمیشود برای انجام ندادن هیچ کار مفیدی، چون حداقل حداقلش ورزشم را انجام دادهام. واقعا که نجاتدهنده در زندگی بزرگسالی داشتن روتین است. آدم را از افسردگی دور نگه میدارد.
- ۲۴/۱۲/۰۴
چند خط اول را با شما اشتراک دارم، ولی متاسفانه بقیه اش نه. ورزش کردنم جسته گریخته و کوتاه بوده..