بلاگمس-روز بیست و یکم-کلیسا
دیشب شب یلدا رو خونهی دو تا از دوستام گذروندم. شب هم پیششون موندم و امروز ظهر برگشتم لایدن. خیلی حس خوبی بود. دلم گرم شد و حالم خوب شد وقتی خندههامون کنار هم خونه رو پر کرد. عاشق خونهشونم اینقد که توش انرژی مثبت و حال خوب هست.
امروز برگشتنی رفتم کریسمس مارکت لایدن و بعد هم رفتم سر بزنم به کلیسای محلی مورد علاقهی خودم که هر شنبه میرم. منتها اون موقعهایی که من میرم هیچکی نیست یا نهایتا یکی دو تا پیرزن یا پیرمرد هلندی هستن. :)) ولی هفتهی قبل کریسمس و ایستر همه یهو مسیحی میشن و میان کلیسا دعا کنن و شمع روشن کنن و آرزوهاشون رو برای سال نو بنویسن. این شور و نشاط رو خیلی دوست دارم. ولی معذب میشم نمیتونم هر قدر دلم خواست تو کلیسا بمونم واسه خودم بچرخم. کریسمس که بگذره کلیسا خالی میشه دوباره و مال خودم میشه!:)) بعد اومدم بیرون برم یه دفتر پست پیدا کنم که کارت پستالمو بفرستم که دیدم کلیسا بزرگه که همیشه بستهس و بلیط میخواد رفتن توش بازه! رفتم تو دیدم تو این کلیسا یه گروه دارن سرود کریسمسی میخونن و بقیه شمع روشن میکنن و آرزوهاشونو مینویسن و از درخت کریسمس آویزون میکنن. خیلی قشنگ بود حسش.
این روزهای منتهی به کریسمس رو خیلییییی دوست دارم. قشنگ رنگ و روح و صدای شهر عوض میشه. شروع کردم به خوندن داستان سرود کریسمس چارلز دیکنز که راستش تا حالا نخونده بودم. تصمیم گرفتم هر سال این وقت بخونمش. خیلی حس جالبی میده به آدم.
- ۲۴/۱۲/۲۱
شب خونه کسی موندن، جز مامانم، را سالهاست تجربه نکرده ام، با این پست یادم افتاد که میتونه خیلی جالب باشه
اینجا هم حس و حال کریسمس بعضی جاها هست، مثلا محله ارمنی نشین ما :)