هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

بلاگ‌مس-روز بیست و پنجم-دستگاه‌های دینی

چهارشنبه, ۲۵ دسامبر ۲۰۲۴، ۰۳:۴۷ ب.ظ

بالاخره رسیدیم به روز کریسمس و روز آخر این تعهد شخصی که به خودم داده بودم برای نوشتن هر چیزی. در این روز مقدس از خدا می‌خواهم که به من استمرار آن فردی را عطا کند که خودش را با خواندن تمام پست‌های من و دیسلایک کردن آن‌ها شکنجه می‌کند ولی از تعهدش کوتاه نمی‌آید! :))

 

موضوع انتخابی‌ام برای نوشتن امروز موضوع خوشحال‌کننده‌ای نیست ولی به نظرم موضوع خیلی مهمیست. 

 

حدود ۸-۹ ماه پیش اتفاقی فیلم تقریبا قدیمی (۲۰۰۲) دیدم با عنوان The Magdalene Sisters. این فیلم بر اساس داستان واقعی زندگی سه دختر و سرنوشت‌های متفاوت و بعضا دردناک آن‌ها نوشته شده در رختشویخانه‌های ماگدالنا -وابسته به صومعه‌های کلیسای کاتولیک تحت اداره‌ی خواهران روحانی- در ایرلند. من تا پیش از دیدن این فیلم هیچ پیش‌زمینه‌ی ذهنی از این بخش از تاریخ نداشتم. کلیسای کاتولیک در ایرلند از قرن ۱۸ تا اواخر قرن ۲۰ -سال ۱۹۹۶،‌ اینقدر نزدیک که حتی من متولد شده بودم- رختشویخانه‌هایی را اداره می‌کرده که نیروی کارش از به بردگی گرفتن دخترانی تامین می‌شده که «دختران خراب» جامعه محسوب می‌شده‌اند. کسانی که مورد تجاوز قرار گرفته‌اند، یا خارج از ازدواج باردار شده‌اند یا حتی از نظر جامعه یا خانواده به قدر کافی باحیا نبوده‌اند. در کنار این رختشویخانه‌ها موسسات دیگری بوده تحت عنوان Mother-and-child homes که در آن‌ها بچه‌های متولدشده خارج از ازدواج را به زور از مادرانشان می‌گرفته‌اند و به صورت غیرقانونی برای سرپرستی به خانواده‌ی «خوب» مسیحی می‌سپرده‌اند. اینکه چه ظلم و ماجراهای وحشتناکی در داخل این رختشویخانه‌ها در جریان بوده بر مردم پوشیده بوده تا سال ۱۹۹۳. در این سال یکی از صومعه‌ها به خاطر هزینه‌ها زمینش را به فروش می‌گذارد. در حیاط این صومعه قبر بی‌نام و نشان ۱۵۵ زن کشف می‌شود و این می‌شود شروع یک رسوایی بزرگ برای دستگاه کلیسا. تخمین زده می‌شود که ۳۰ هزار زن در قرن ۱۹ و ۲۰ در این رختشویخانه‌ها به بیگاری گرفته شده باشند. بخش زیادی از آنچه در این رختشویخانه‌ها می‌گذشته بنا به قانون محرمانگی کلیسا عملا مخفی مانده و آن بخشی که کشف شده از داستان‌های بازماندگانیست که بعد از رسوایی در ۱۹۹۳ هنوز زنده بوده‌اند یا خانواده‌هایشان موفق شده‌اند که داستانشان را بازگو کنند. این داستان‌ها همانطور که می‌توانید حدس بزنید به سوء استفاده‌ی روانی و فیزیکی جهت بیگاری کشیدن محدود نمی‌شود و شامل داستان‌های وحشتناکی از سوء استفاده‌های جنسی و تجاوز است. 

شواهدی وجود دارد که در تمام این سال‌ها دولت ایرلند با کلیسا برای فرستادن زن‌ها به این رختشویخانه‌ها همکاری می‌کرده اگرچه تلاش زیادی کرده که نقش خودش را انکار کند. بازماندگان و خانواده‌ها و انجمن‌های حمایتی از آن‌ها سال‌ها تلاش کرده‌اند که دولت ایرلند این پرونده را به صورت کامل بررسی کند و دولت تا جایی که توانسته از زیر بار آن فرار کرده. اما در سال ۲۰۱۳ مجبور به پذیرش بخشی از مسئولیت شده و بالاخره در همان سال دولت ایرلند به صورت رسمی از بازماندگان و خانوادگان قربانیان عذرخواهی می‌کند و غرامت می‌پردازد. در این عذرخواهی رسمی،‌ به این بخش از تاریخ ایرلند تحت عنوان «شرم ملت ایرلند» اشاره می‌کند. 

حتی بعد از این عذرخواهی از طرف دولت، کلیسا از پذیرش مسئولیت، عذرخواهی یا تلاش برای پرداخت غرامت به بازماندگان سر باز می‌زند. سال ۲۰۱۸ پاپ در بازدید از دوبلین بالاخره به این ماجرا اشاره می‌کند و عذرخواهی می‌کند. 

آخرین این رختشویخانه‌ها در سال ۱۹۹۶ در ایرلند بسته می‌شود. چیزی که به شدت من را در کلیت این داستان تحت تاثیر قرار داد،‌ حتی بیش از نزدیکی زمانی این وقایع به عصر حاضر،‌ این است که در نهایت این رختشویخانه‌ها به خاطر جرایم انسانی که مرتکب شدند بسته نشدند. بلکه به خاطر اختراع و همه‌گیری ماشین لباسشویی عملا بلا استفاده شدند و بسته شدند. 

 

دیدن آن فیلم و دنبال کردن ماجرای این رختشویخانه‌ها روی من خیلی تاثیرگذار بود. بعد از دیدن آن فیلم، دوست عزیزی خواندن کتاب Small Things Like These را به من توصیه کرد که در بخشی از آن به این رختشویخانه‌ها اشاره می‌شود. 

این کتاب کتاب بسیار کوچک و کم‌حجمیست نوشته‌ی Claire Keegan نویسنده‌ی ایرلندی در سال ۲۰۲۱. کتاب مستقیما در مورد این رختشویخانه‌ها نیست و اگر بدون پیش‌زمینه‌ی ذهنی به سراغ خواندن آن بروید،‌فکر نمی‌کنم به قدری که باید از خواندن آن لذت ببرید یا متوجه عمق زیبایی داستان بشوید. در این کتاب به این رختشویخانه‌ها اشاره می‌شود ولی بدون هیچ جزئیاتی. توصیه می‌کنم اگر قصد خواندن این کتاب را داشتید -که به کتاب مهمی در ادبیات ایرلند تبدیل شده و در مدارس تدریس می‌شود- حتما آن فیلم را قبلش ببینید.  

امسال -سال ۲۰۲۴- فیلمی با همین نام از روی این کتاب ساخته شد. از آنجا که این داستان در ایام کریسمس می‌گذرد من دیدن فیلم را به امروز موکول کرده بودم به صورت مناسبتی. از دیدن فیلم هم لذت بردم اگرچه انتخاب زیاد مناسبی برای چنین روزی نبود چون اصلا حال و هوای شادی نداشت. حس می‌کنم میزان زنده بودن کتاب و تلاش برای پررنگ کردن وجه مثبت داستان خیلی بیشتر بود تا فیلم. فیلم حال و هوای خاکستری داشت که با وج.د هوای به شدت خاکستری بیرون انتخاب مناسبی برای امروز نبود. 

با این وجود دیدن آن فیلم The Magdalene Sisters و خواندن کتاب The Small Things Like These را توصیه ‌می‌کنم و اگر حوصله‌ی خواندن کتاب ندارید، دیدن فیلمش را توصیه می‌کنم. منتها بعد از دیدن The Magdalene Sisters. ضمنا کتاب به فارسی هم ترجمه شده و با عنوان چیزهای کوچکی مثل اینها توسط نشر بیدگل چاپ شده (در طاقچه هم موجود است). 

 

  • مهسا -

نظرات (۷)

کاش بازم بنویسید.

من از اون اولی که رفتین هلند اینجارو دنبال می کردم.چک کردنش توی این 5 6 سال شده روتین زندگیم :)

پاسخ:
آه! چقدر حس عجیبی بود برام این :)‌ مرسی کلی! می‌نویسم حتما. فقط نه اینجوری هرروز. ولی فکر کنم برای مدتی مرتب‌تر بنویسم چون دارم یه عالمه کتاب می‌خونم هی چیز میز میاد تو ذهنم برای نوشتن.

ممنونم از اطلاعات خوبتون

پاسخ:
قربان شما ^_^

چقدر این آدمیزاد موجود عجیبیه و وقتی قدرت مذهب پشتش باشه چقدر هم وحشتناک میشه! 

میدونی بنظرم فرق یه جوامعی مثل اونجا و اینکه نهایتا کلیسا را مجبور به عذرخواهی کرد، این هست  که امکان نوشتن و فیلم ساختن در مورد این موضوعات وجود داره. ایکاش در ایران هم بشه که مردم بتونند فیلمها و کتابهای انتقادی را بنویسند، بسازنند و بخوانند و ببینند. 

پاسخ:
اون که صددرصد! ایران ما که... خدا به خیر کنه از چیزهایی که نوشته خواهد شد در ایران بعدی... 
بنیاد شهید دهه‌ شصت، کارایی که با زنان شهدا کردن، بچه‌هایی که گم شدن، و ... 

ولی برای همین که ایرلند که کشور آزاده این همه سال طول کشیده تا توش چنین چیزی به رسمیت شناخته بشه و عذرخواهی بشه بابتش یا غرامتی به بازماندگان داده بشه خیلی وحشتناکه. سال ۱۹۹۶ میشه دهه هفتاد ما! تا دهه هفتاد ما تو یه کشور آزاد هنوز چنین چیز وحشتناکی در جریان بوده. واقعا فکرش منو اذیت میکنه. چون شرق نیست غربه. جاییه که بنا بوده خیلی زودتر از اینها به آزادی رسیده باشه...

راستی ما توی زنجان هم رختشورخانه داشتیم ولی نه واسه شکنجه خانمها بلکه واسه احترام و ارامششون. دوتا برادر زنجانی پولی وقف کردن یک بنای گرم و آرام ساختن که خانمها که اون زمان مجبور بودن خارج از منزل لباسهاشو رو بشورن اذیت نشن و راحت باشن. به فرهنگ خودمون افتخار میکنم 

پاسخ:
خدا خیرشون بده. ولی فکر کنم موضوع رو اشتباه متوجه شدین. 
اصلا و ابدا نتیجه‌ی این پست این نبود که آخ آخ ایرلند چه فرهنگ بدی داره و ایران چه فرهنگ خوبی. (برعکسش هم نبود.)
مسئله اینه که هر کشوری/فرهنگی یه عالمه چیز میز سیاه و زشت داره که دستگاه‌های قانونی/دینی/ملی/دولتی/... تلاش می‌کنن زیر فرش قایمش کنن و درموردش صحبت نکنن. ولی به مرور زمان اون چیزهای زشت درمیان. و این خیلی مهمه که در مورد اون چیزها صحبت بشه و پررنگ بشن تا مطمئن بشیم که دوباره رخ نمی‌دن.
ایران دنیا دنیا از این چیزهای زیر فرش قایم‌شده داره که بالاخره یه روزی -احتمالا وقتی ایران رنگ آزادی رو به خودش ببینه- خرده خرده باید از زیر فرش دربیان و در موردشون صحبت بشه. حتی اگر صحبت کردن از اونها مارو معذب کنه یا ترجیح بدیم درموردشون حرف نزنیم و فراموششون کنیم چون بهمون حس «شرم ملی» بده.
مثال دیگه‌ش مسئله‌ی استعماره. بچه‌های انگلیسی تو مدارس درمورد استعمار انگلیس و اینکه چقدر وحشتناک بوده بلاهایی که سر سایر ملل آوردن چیزی نخوندن. وقتی در بزرگسالی تلاش می‌کنن که درموردش بخونن، اکنالجش کنن و ازش یاد بگیرن. یا استرالیایی‌ها و مسئله‌ی بومی‌ها. مسئله این پذیرفتن مسئولیت، مطالعه، و مطمئن شدن از اینه که دوباره اون چیزها رخ نمی‌دن. 

"مسئله این پذیرفتن مسئولیت، مطالعه، و مطمئن شدن از اینه که دوباره اون چیزها رخ نمی‌دن"

ببین این قسمت که در جواب کامنتها خیلی مهمه، دقیقا مسیری که باید طی بشه همینه. و قطعا دولتمردان دلشون نمیخواد این کار را بکنند و تنها کسانی که این وظیفه را برعهده شون میبینند اهل قلم و هنر هستند که بالتبع باید مساقل از دولت باشند. و در یک فضای آزاد که احساس امنیت کنند. 

خیلی خیلی راه داریم تا این مرحله! هزاران مانع از انواع مختلف پیش رویمان است. 

پاسخ:
دقیقا دقیقا. حرفم دقیقا همین حرف شما بود که جامعه‌ی ما اصلا ماقبل این مسیره. به خاطر سانسور و فضای خفقان دست اون معدود آدمای متعهد اهل قلم و هنر هم بسته‌س. این مسیر نیازمند اینه که سیستم کلی پشتش باشه. نظام آموزشی و تربیتی و ... . 

داستان شوکه کننده ای بود، با این قرابت زمانی و در نظر گرفتن اینکه داستان در اروپا اتفاق میفته. ممنون از معرفی فیلم و کتاب. گرچه فکر نمی کنم فعلا سراغشون برم به جهت زیادی غمگین و واقعی بودن.

پاسخ:
واقعا صبر و انرژی میخواد. نرین سراغ فیلمه که غصه میخورین مثل من. ولی کتابه برعکس کتاب حال خوب‌کنیه. 

آها الان فهمیدم. یعنی چند سال دیگه بچه های اسرائیل درس های غزه رو میخونن که دیگه  فلسطینی ها رو نکشن. البته اگه چندتایی ازشون باقی مونده بود

پاسخ:
واقعا خداوند بهتون منطق عطا کنه ان شاءالله:))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی
بایگانی