هتل
از امروز ساکن یک هتلطور دانشجویی شدم در جای بسیار بسیار خوشگل شهر و ان شاءالله از اول دسامبر ساکن خانهی خودم میشوم که همین کنار هتل است. در هتل اتاق مستقل داریم ولی آشپزخانه مشترک است. از لحاظ آشنایی با آدمهای جدید و فرهنگهای متفاوت جذاب است ولی من غریبهگریز شدهم که باید اصلاح شود :))
محیط اینجا خیلی شبیه خوابگاه ساراست. عصر رفتم که آشپزخانه را ببینم. در آشپزخانه را باز کردم و دیدم پسری با شلوارک ایستاده کنار اجاق و دارد آشپزی میکند. یک آن هول کردم و فکر کردم وارد خوابگاه پسرها شدهم:))))))))
این منطقه از شهر به قدری زیباست که من دائم محو زیباییها میشوم و میخواهم از شدتشان گریه کنم :)))) نزدیک زایندهرودشان است :دی
از کنار خانههای شیروانیدار بر رودخانه که رد میشوم و دود و بخاری را که از دودکششان خارج میشود را که میبینم، تصور میکنم زنی را که با لباس هلندی و کفش چوبی هلندی ایستاده و دارد نان میپزد! انگار رفته باشم داخل کارتون هایدی مثلا :))
وسایلم را هم چیدم و اتاقم را «خانه» کردم و حالا خوشحالم و آرام :)
- ۱۸/۱۱/۰۵