BlogMas- روز دوم- مدرسهی زندگی
«هو المهیمن۱»
آلن دوباتن یه جوریه که یه عده خیلی دوستش دارند و یه عده اصلا دوستش ندارند. شاید خیلی جاها حس نویسندهی زرد به یک سری از آدمها بده. من اما دوستش دارم. از اینکه تلاش میکنه فلسفه رو وارد زندگی روزمره کنه و از یه چیز سخت که باید گذاشتش روی طاقچه و بهش احترام گذاشت تبدیلش میکنه به یه چیزی که صبح و ظهر و شب باید بهش فکر کنیم.۲
به علاوه که خیلی از حرفها و کتابهاش بهم کمک کردن. کتاب تسلیبخشیهای فلسفه و سیر عشق مثلا. تاکیدش روی اینکه فیلمهای رمانتیک و عاشقانه فانتزیهای غلطی برای ما ساختن که باعث میشه تو روابطمون شکست بخوریم چون شبیه فانتزی ذهنیمون نیست، یا اینکه هر انسان بزرگسالی brokenه و یه عالمه رنج و زخم داره روی روحش. قبلا در مورد تجربهی هیجانانگیزم از شرکت تو سخنرانیش نوشتم و خب باید بگم واقعا سخنران خوبیه.
حالا اینجا نمیخوام درمورد آلن دوباتن صحبت کنم. میخوام در مورد The School of Life یا موسسهای صحبت کنم که آلن دوباتن تو انگلیس راهش انداخته و باهاشون همکاری میکنه که حالا دیگه جاهای مختلفی شعبه داره. همون طور که از اسمش مشخصه کارشون اینه که آموزش مهارتهای زندگی بدن با ویدیوها، کلاسها و کتابهاشون. خیلی از ویدیوهاشون به فارسی هم ترجمه شده و البته به نظر من ترجمه کافی نیست. خیلی از مسائل فرهنگی هستن و به نظرم به تولید محتوای متناسب بومیسازیشده (!! چقدر از این کلمه بدم میاد بس که همیشه اسم رمز سانسور و به ابتذال کشیدن مفاهیم بوده!) هم احتیاجه.
من از همون موقع که برای سخنرانی آلن دوباتن ازشون بلیت خریدم عضو خبرنامهشون هستم و هر از گاهی ایمیلهایی میاد از طرفشون که توشون نکات جالبی پیدا میکنم. ایمیل دیروزشون باعث شد تصمیم بگیرم درمودش بنویسم.
عنوانش بود Surviving your family this season که خب برای من که دور از خانوادهم و وقتی هم بهشون نزدیکم خیلی باهاشون بهم خوش میگذره و اساسا جزء کسانی نیستم که با خانواده مشکل دارن عنوانش یه کم حرصدربیار بود! :)) ولی تو توضیحش نوشته بود که تو فصل تعطیلات خیلی از ما وقت زیادی رو باید با خانواده بگذرونیم (وقتی بیشتر از اون که برامون مطلوبه) و خب برای اینکه چطوری این زمان رو بگذرونیم خوبه که برنامه داشته باشیم. واسه همین ما براتون یه سری بازی طراحی کردیم که این زمانی رو که با هم هستید هم لذتبخش کنید هم ازش به نحو احسن استفاده کنید. این بازیها برای من ایدهشون خیلی جالب بود و واسه همین گفتم درموردشون بنویسم شاید به بقیه هم ایدهای بده. ما وقتایی که تو خونهمون یه تاپیک مطرح میشد یا میشه برای بحث کردن خیلی بهمون خوش میگذره معمولا چون میتونیم نقاط نظر خودمون رو به بحث بذاریم. این کار تو هر جمع دیگری ممکنه باعث ناراحتی بشه ولی خب تو خانواده نه! چون محبت خانوادگی unconditional loveه و تو میدونی که هر قدر هم نظرت شاذ و عجیب باشه از محبت دیگران نسبت بهت کم نمیشه (تعریف یک جمع امن). چند وقت پیش هم همینجوری مجازی تو گروه خانوادگیمون بحث تخیلات کودکی و دوستهای خیالیمون شد و اون شب خیلی خیلی خوش گذشت به همهمون از یادآوری و صحبت کردن در مورد کودکیمون. واسه همین فکر میکنم این ایدهها هم جذاب و قابل اجران و میتونن باعث بشن خوش بگذره. یه چیز دیگه هم بگم قبل از صحبت کردن در مورد این بازیها و اون اینکه پیشتر هم دیده بودم که همین مدرسهی زندگی بازیهایی برای زوجها طراحی میکنه برای تشویق زوجها به صحبت کردن در مورد مسائل مختلف و دونستن نظرات هم در قالب بازی (چون شاید در قالب جدی ندونن چطوری اون مسائل رو مطرح کنن). من این رو هم خیلی دوست داشتم که تشویق میکنه زوجها رو به صحبت کردن و تلاش کردن برای بهتر کردن رابطه و رها نکردنش به امان خدا. من در مورد اون نمینویسم چون به من مربوط نیست. :)) ولی میتونید خودتون ببینید و ایده بگیرید ازش.
این بازی برای صحبت کردن در مورد موضوعاتیه که معمولا بحثش پیش نمیاد. موضوعاتی که به کل خانواده مرتبطن و در نتیجه باعث نزدیکی اعضا میشن و فرصت میدن برای خندیدن و شناختن بیشتر همدیگه.
بازی با تاس و یه سری سواله که به نوبت باید از هم بپرسن. سوالات ۵ تا طبقه رو پوشش میه: پشیمانیها و حسرتها، شکرگزاریها، خود،خاطرات و دست انداختن و شوخی با همدیگه.
سوالهاشم به طور نمونه یه چیزهایی هستند تو این مایهها:
اسم فیلم خانواده شما چیست؟
نسبت به چه کسی کمی بیش از حد بد خلق بودید؟
دوست دارید چگونه تکامل پیدا کنید؟
وقتی کوچیک بودی چه ساعتی از روز دوست داشتی؟
اگر بتوانی به خاطر چیزی بخشیده شوی، آن چه خواهد بود؟
۲. Philosophical Questions for Curious Minds
خیلی از ما در مورد سوالات فلسفی با دوستانمون حرف میزنیم ولی با خانواده نه. انگار حس میکنیم خانواده جای این مباحث نیست. ولی واقعا چرا نه؟ تجرببیات متفاوت زندگی برای اعضای یه خانواده که بکگراند و محیط رشدشون یکی بوده خیلی میتونه جذاب کنه پاسخ این سوالارو. به جز اینکه باعث میشه نسبت به هم شناخت بیشتری پیدا کنیم و بفهمیم که عه! خواهرم/برادرم که من فکر میکردم فلان طور فکر میکنه چه تفکرات جالبتری داره! چقدر میتونه بهم خوش بگذره از بحث کردن باهاش و ... .
سوالاتی که اینجا هستن سوالات خیلی پایهای چالشی هستن. یه سری سوال پیشنهادی -صرفا جهت ایده گرفتن- این هاست:
آیا می توانید دلیلی برای اینکه چرا خوردن برخی از حیوانات طبیعی حساب میشه ولی خوردن بعضی دیگرشون (مانند سگ، گربه یا ماهی قرمز) نه پیدا کنیند؟
صور کنید که شما و بهترین دوستتان مغزهایتان را عوض کرده اید: مغز شما در بدن آنها و مغز آنها در بدن شما وارد شده است. کدام شخص «شما» خواهد بود - کسی که مغز شما در بدنش است یا مغزش در بدن شما؟ یا هیچ کدام از این دو نخواهد بود؟ یا هر دو؟
آیا باید به مردم اجازه داد تمام پولی را که می توانند به دست آورند، نگه دارند؟ یا باید مجبور شوند مقداری پول برای کمک به دیگران بدهند؟ توضیح دهد که چرا؟
هر سوالی در مورد درستی و غلطی، راست و دروغِِ، معنای زندگی، وجود یا عدم وجود خدا و اینجور چیزا میتونه تو این دسته سوالات بگنجه.
۳. صد سوالی
یک سری سوالات رندوم در مورد هرچیزی که پرسیدن و جواب دادنشون در خارج از بازی سخت و ناراحتکننده به نظر میاد ولی جو فان بازی میتونه باعث بشه که فضای امنی برای این سوالات و حرفها پیش بیاد و نکات مهمی رو به هم بگیم که در حالت عادی نمیتونیم بگیم. یک سری مثال برای ایده گرفتن:
به عنوان والد چقدر سختگیر خواهید بود؟
یک چیزی بگویید که واقعاً در مورد والدینتان آزاردهنده است!
اگر بخواهید به خانواده شخص دیگری بپیوندید، کدام خانواده را انتخاب می کنید؟
چرا تک فرزند بودن ممکن است خوب باشد؟
بهترین راه برای وادار کردن من به انجام کاری که نمی خواهم این است که…
اگر یک روزی ممکن بشود، آیا می خواهید در مریخ زندگی کنید؟
فرهنگ و جامعهی ما طوریه که همیشه برندهها رو تشویق میکنه. ما فقط قصهی برندهها رو می شنویم و میخونیم و قصیهی هزاران هزار بازنده فراموش میشه. با قهرمانهای المپیک، برندگان جایزهی نوبل، برندگان مدالهای طلا و نقرهی المپیاد، رتبههای دو رقمی کنکور سراسری و ... مصاحبه میکنند و کسی در مورد بازندهها صحبت نمیکنه. در مورد اونهایی که تو المپیک مدال نمیارن، اونهایی که نوجوانیشون رو برای المپیاد میذارن ولی مدالی نمیبرن، اونهایی که علی رغم زحمت و تلاش رتبهی خوبی توی کنکور نمیارن و ... هیچوقت حرف زده نمیشه. ولی از قضا اونا حرفهای شنیدنی بیشتری دارن. احتمال اینکه تو هر چیزی بازنده بشیم خیلی بیشتر از برنده بودنه پس اتفاقا ما بیشتر نیاز داریم به حرفهای بازندهها گوش بدیم و سعی کنیم راه و رسم بازنده بودن رو یاد بگیریم! اینکه چطور یک بازندهی خوب باشیم! به نظر حرف عجیب و غلطی میاد؟ مگه بازندهی خوب هم داریم؟ آره داریم. بازندهی خوب اونیه که بلده چطوری با شکستهاش کنار بیاد و ازشون درس بگیره به جای نشستن و ناامید شدن. اونیه که بلده با دیدهی انتقاد به تجربیاتش نگاه کنه، به اشتباهاتش اعتراف کنه و نقاط ضعف خودش رو از توشون بکشه بیرون تا بتونه روی بهبودشون کار کنه. ما نیاز داریم اینارو یاد بگیریم.
هدف از این بازیه حرف زدن در این مورده. نیاز به رک بودن و صداقت زیاد داره و باید محیط خانواده واقعا امن باشه که بشه این بازی رو انجام داد.
یک سری سوال جهت ایده گرفتن:
چگونه کسی را برای مسئله ای سرزنش کرده اید که، اگر واقعاً با خودتان صادق باشید، تا حد زیادی تقصیر شما بوده است؟
رمانی در مورد زندگی عاشقانه شما نوشته شده است: اسم آن چیست؟
چه حرکات مهمی را در رابطه با حرفه خود به تعویق می اندازید؟
یک شکاف تعجب آور، اساسی و شرم آور در دانستههای خود نام ببرید.
چه سه کلمهی بیادبانهای را برای شخصیت خود به کار می برید؟
همهی بازیها با کارت و تاسن. خودتون با خلاقیت خودتون میتونین بوردگیمهای جذابی طراحی کنین با ایدهی همین سوالات. :)
به نظر من خود این مرحلهی طراحی سوالات هر بازی میتونه یه چیز باحال باشه و حالت بارش فکریطور. هر کدوم از اعضای خانواده قبل از جمع شدن دور هم میتونن به این فکر کنن که چه سوالاتی رو دوست دارن بپرسن و چه سوالاتی پرسیدنشون باعث میشه خوش بگذره بهشون یا همدیگه رو بهتر بشناسن و درک کنن. این شناختن هم خیلی مهمه. خیلیها هستن که احساس میکنن خانوادهشون کمترین شناخت رو ازشون دارن و واقعا غریبهن واسشون.
پیشنهاد: برای بازی یه جایزهی فان بذارین تا بیشتر خوش بگذره. پارسال من با خواهر و برادرام یه سری بازی میکردیم که یه شب گفتیم هرکی باخت فردا صبح باید بلند شه برای همه پنکیک درست کنه. :)) من باختم و فردا صبحش پاشدم با ذوق و شوق پنکیک درست کردم. و این شد یکی از خاطرات خیلی خوبمون از سال گذشته.
پ.ن: عکس روز دوم
۱ ایمن کننده از خوف و ترس و بیم
۲. البته که نشر گمان هم کتابهایی که با عنوان هنر زندگی منتشر میکنه همین خاصیت رو دارند. به لطف بچههای حلقه قرآن (هاها!به قول خودمون اسمش خانوادهپسنده :)) محتواش مطلقا ربطی به قرآن نداره) من هم با نشر گمان و کتابهاش آشنا شدم و تا اینجا از خوندن دو تا کتاب اعتقاد بدون تعصب و فلسفهی ترس خیلی لذت بردم.
- ۲۱/۱۲/۰۲
خیلی پست جالبی بود مهسا! من از آلن دو باتن هیچ کتابی نخوندم متاسفانه، ولی توی یوتوب فیلم چندتا از سخنرانیهاش رو دیدم، و همینطور چندتا از کانال مدرسه زندگی. به نظرم اصلا روانشناسی زرد نبود! فکر میکنم لزوما هرچیزی که برای عامه قابل فهم باشه و پرطرفدار زرد نیست.
توی خانوادهی من هم ما خیلیی زیاد حرف میزنیم. تقریبا همهی وقت خالیمون رو با هم حرف میزنیم، از هر دری و خیلی بحثهای اخلاقی و فلسفی میکنیم. از این بابت خیلی خوشحالم، خصوصا از وقتی بزرگ شدم و بحثهای جدیمون بیشتر شد. اینطوری شناخت بیشتری از خصوصا شخصیت پدر و مادرمون داریم. این بازی هم جالبه خصوصا اگه توی خانوادهای خیلی احساس نزدیکی نمیکنن با هم.
مورد چهارم واقعا خوب بود. من قبلا جور دیگهایش رو شنیده بودم، که باید داستان بازندهها رو بشنویم تا یاد بگیریم چی کار نباید بکنیم. ولی به نظرم یه جای کارش ایراد داشت، اینکه از شنیدن داستان بازندهها هم قصد برنده شدن داشته باشیم! این جوری که تو گفتی خیلی منطقیتره، اینکه یاد بگیریم چجوری بازندهی خوبی باشیم! حد بالایی از بلوغ میطلبه که بپذیریم قرار نیست همیشه برنده باشیم، و وقتی نبودیم چطور برخورد کنیم. خودم هنوز گاهی در این لنگ میزنم..