بلاگمس-روز نهم- الفی
امروز برام کار کردن واقعا سخت بود. همهش تمرکزم میرفت روی سوریه، روی فیلمهای وحشتناک از زندان صیدنایا، از داستانهای وحشتناکی که سالها از سوریهایها شنیده بودیم. بارها گریهم گرفت از ملغمهی احساساتی که تجربهشون کردم. ترکیبی از همهی احساسات مختلف. شادی زیاد، شوق، امید، غبطه و حسرت، و نگرانی. نگرانی خیلی زیاد از آینده. غم و وحشت زیاد از خوندن قصهها و دیدن عکسها و فیلمها. ولی توی همهی این احساسات اون شادی و امید اینقدر پررنگ میشد هی که میدیدم چشمام خیسه از اشک. نه اشک غم... اشک منفجر شدن از کشیدن بار این همه احساسات...
باعث شد دوباره بشینم فکر کنم... فکر کنم به چیزهایی که شاید یه روزی رخ بده... فکر کنم امید همین شکلی باشه.
برای عوض کردن حال و هوای خودم پاشدم رفتم برای الفی کارت پستال قشنگ تبریک سال نو گرفتم که براش بفرستم. میخواستم شکلات به شکل حرف E هم بگیرم ولی چیزی که تا ۵ دسامبر هممممممهی مغازهها داشتن حالا دیگه پیدا نمیشد. حواسم نبود که باید قبل از سنت نیکلاس دی بخرم اونو. میخواستم E رو به خاطر اول اسمش براش بخرم و بفرستم. اینجا قبلا توضیح داده بودم رسم و رسوم هلند رو. یه بخش از رسومشون اینه که به هرکسی شکلاتی به شکل حرف اول اسمش هدیه میدن.
حالا دوست دارم یه کم فکر کنم ببینم چه چیز کوچک دیگری به ذهنم میرسه که همراه کارت پستال براش بفرستم. :)
این ارتباط با الفی برام شده الهامبخش که شاید یه روزی یه رمان بر اساسش بنویسم.
پ.ن: کاش عکس آپلود کردن اینجا راحت بود. دلم میخواست کلی عکس بذارم هم از کافهی اون روزی هم از خونهم این روزا و میزم و کتابخونهم. ولی تنبلیم میاد اینقدر که مرحله داره و سخته.
- ۲۴/۱۲/۰۹
پیشاپیش، خوش به حال الفی شده :)