داشتم فکر میکردم که چقدر عجیب که من هیچی درمورد کارم ننوشتم اینجا. یعنی اینقدر این بخش از زندگیم برام غیرجدی و غیرمهمه که حتی درموردش ننوشتم.
چند ماه پیش داشتم کارم رو عوض میکردم و یه هفته مونده به شروع کار جدید، مجبور شدم کنسلش کنم چون محل کار قبلی بهم آفر بهتری داد برای اینکه بمونم.
چندین ماهه داریم روی یه پروژه خیلی بزرگ برای امارات -به طور مشخص ابوظبی- کار میکنیم و این پروژه احتمالا چند سالی طول بکشه. رئیسم نمیتونست بذاره برم وسط این پروژه به این مهمی و برای همین آفر خیلی خوبی بهم دادن و موندگار شدم.
حالا دیروز رئیسم زنگ زد و گفت که قراره یه زیر پروژهی جدید این پروژه رو مدیریت کنم و من یهویی پر از استرس شدم. واقعا مدیر خوبی نیستم. میدونم بالاخره از پسش برمیام ولی خیلی بهم استرس میده و خیلی خارج از کامفورت زونمه. حالا این هیچی. رئیسم گفت که تیم امارات دوست دارن که برم حضوری اونجا کار کنم مدتی چون تفاوت زمانی داره اذیتشون میکنه و ترجیح میدن یه نفر از تیم فنی حضور داشته باشه اونجا. من چندین ماه پیش تلویحا پذیرفته بودم که برم مدتی ابوظبی کار کنم ولی بعدش امضای قرارداد طول کشید و فکر کردم دیگه انجام نمیشه. ولی خب الان دوباره بهم این آفر رو دادن. از طرفی اون موقعی که این رو پذیرفته بودم برای فرار از زمستونهای آزاردهندهی اروپا بود. ولی الان داریم وارد فصل خوب میشیم و هوا خوب میشه :)) حالا علی الحساب گفتم اگر ماه مارچ باشه، میرم. دوست دارم ماه رمضون یه کشور مسلمون عرب رو تجربه کنم. ولی خب استرس هم دارم.
قوانین حقوق بشری و آزادی بیان امارات شبیه فیلمای آخرالزمانیه. باید یاد بگیرم جلوی زبونم رو بگیرم و حتی چیزی تو سوشال مدیا ننویسم که انتقادی باشه. حتی یه سر سوزن. یعنی حتی تو وبلاگم هم نباید بنویسم درموردش وقتی میرم :)) باید خیلی حواسمو جمع کنم و من در این زمینه اصلا کنترل خوبی ندارم و هرچی دلم میخواد میگم و معمولا تو دردسر میفتم :))
ما حتی برای اینکه بتونیم روی این پروژه کار کنیم باید چک امنیتی امارات رو میگذروندیم. برای این چک یه فرم دادن پر کنیم که به قدری توش اطلاعات میگرفتن که من ترسیده بودم. یعنی حتی دوستان و اعضای خانوادهمونو باید معرفی میکردیم. یه جا هم درمورد دین و مذهب پرسیده بود که من بهشون زنگ زدم و گفتم من این بخش رو پر نمیکنم و اصلا احساس راحتی ندارم که دارین این سوالارو میپرسین. و گفتن اشکالی نداره استثنائا مذهب رو وارد نکن.
حالا فعلا که قطعی نیست. ولی به احتمال زیاد حداقل مدت کوتاهی ابوظبی خواهم بود و از اونجا پروژه رو مدیریت میکنم. کاش امارات برای ایران ویزا نداشت که پدر و مادرم بیان پیشم اقلا حالا که اینقدر نزدیک ایران خواهم بود. ولی ویزاش خیلی گرونه. ابوظبی هم که همه چیش گرونه.
داشتم فکر میکردم که همهی این چیزها برای کسی که کارش براش مهم باشه چقدر مطالب مهمین برای هیجانزده شدن. بعد من اصلا انگار نه انگار. اینقدر کارم برام غیر مهمه :)) همین که سقفی بالای سرمه و نونی سر سفره برام کافیه. انگار هنوز باورم نشده که شاغلم و کارمندم و برای ۳۴ سال دیگه هم باید کار کنم تا بازنشسته بشم. :)))) هنوز فکر میکنم کودکم و قراره برگردم دانشگاه بعد از مدت کمی.
- ۷ نظر
- ۱۱ ژانویه ۲۵ ، ۱۰:۵۲