بالاخره رسیدیم به روز کریسمس و روز آخر این تعهد شخصی که به خودم داده بودم برای نوشتن هر چیزی. در این روز مقدس از خدا میخواهم که به من استمرار آن فردی را عطا کند که خودش را با خواندن تمام پستهای من و دیسلایک کردن آنها شکنجه میکند ولی از تعهدش کوتاه نمیآید! :))
موضوع انتخابیام برای نوشتن امروز موضوع خوشحالکنندهای نیست ولی به نظرم موضوع خیلی مهمیست.
حدود ۸-۹ ماه پیش اتفاقی فیلم تقریبا قدیمی (۲۰۰۲) دیدم با عنوان The Magdalene Sisters. این فیلم بر اساس داستان واقعی زندگی سه دختر و سرنوشتهای متفاوت و بعضا دردناک آنها نوشته شده در رختشویخانههای ماگدالنا -وابسته به صومعههای کلیسای کاتولیک تحت ادارهی خواهران روحانی- در ایرلند. من تا پیش از دیدن این فیلم هیچ پیشزمینهی ذهنی از این بخش از تاریخ نداشتم. کلیسای کاتولیک در ایرلند از قرن ۱۸ تا اواخر قرن ۲۰ -سال ۱۹۹۶، اینقدر نزدیک که حتی من متولد شده بودم- رختشویخانههایی را اداره میکرده که نیروی کارش از به بردگی گرفتن دخترانی تامین میشده که «دختران خراب» جامعه محسوب میشدهاند. کسانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، یا خارج از ازدواج باردار شدهاند یا حتی از نظر جامعه یا خانواده به قدر کافی باحیا نبودهاند. در کنار این رختشویخانهها موسسات دیگری بوده تحت عنوان Mother-and-child homes که در آنها بچههای متولدشده خارج از ازدواج را به زور از مادرانشان میگرفتهاند و به صورت غیرقانونی برای سرپرستی به خانوادهی «خوب» مسیحی میسپردهاند. اینکه چه ظلم و ماجراهای وحشتناکی در داخل این رختشویخانهها در جریان بوده بر مردم پوشیده بوده تا سال ۱۹۹۳. در این سال یکی از صومعهها به خاطر هزینهها زمینش را به فروش میگذارد. در حیاط این صومعه قبر بینام و نشان ۱۵۵ زن کشف میشود و این میشود شروع یک رسوایی بزرگ برای دستگاه کلیسا. تخمین زده میشود که ۳۰ هزار زن در قرن ۱۹ و ۲۰ در این رختشویخانهها به بیگاری گرفته شده باشند. بخش زیادی از آنچه در این رختشویخانهها میگذشته بنا به قانون محرمانگی کلیسا عملا مخفی مانده و آن بخشی که کشف شده از داستانهای بازماندگانیست که بعد از رسوایی در ۱۹۹۳ هنوز زنده بودهاند یا خانوادههایشان موفق شدهاند که داستانشان را بازگو کنند. این داستانها همانطور که میتوانید حدس بزنید به سوء استفادهی روانی و فیزیکی جهت بیگاری کشیدن محدود نمیشود و شامل داستانهای وحشتناکی از سوء استفادههای جنسی و تجاوز است.
شواهدی وجود دارد که در تمام این سالها دولت ایرلند با کلیسا برای فرستادن زنها به این رختشویخانهها همکاری میکرده اگرچه تلاش زیادی کرده که نقش خودش را انکار کند. بازماندگان و خانوادهها و انجمنهای حمایتی از آنها سالها تلاش کردهاند که دولت ایرلند این پرونده را به صورت کامل بررسی کند و دولت تا جایی که توانسته از زیر بار آن فرار کرده. اما در سال ۲۰۱۳ مجبور به پذیرش بخشی از مسئولیت شده و بالاخره در همان سال دولت ایرلند به صورت رسمی از بازماندگان و خانوادگان قربانیان عذرخواهی میکند و غرامت میپردازد. در این عذرخواهی رسمی، به این بخش از تاریخ ایرلند تحت عنوان «شرم ملت ایرلند» اشاره میکند.
حتی بعد از این عذرخواهی از طرف دولت، کلیسا از پذیرش مسئولیت، عذرخواهی یا تلاش برای پرداخت غرامت به بازماندگان سر باز میزند. سال ۲۰۱۸ پاپ در بازدید از دوبلین بالاخره به این ماجرا اشاره میکند و عذرخواهی میکند.
آخرین این رختشویخانهها در سال ۱۹۹۶ در ایرلند بسته میشود. چیزی که به شدت من را در کلیت این داستان تحت تاثیر قرار داد، حتی بیش از نزدیکی زمانی این وقایع به عصر حاضر، این است که در نهایت این رختشویخانهها به خاطر جرایم انسانی که مرتکب شدند بسته نشدند. بلکه به خاطر اختراع و همهگیری ماشین لباسشویی عملا بلا استفاده شدند و بسته شدند.
دیدن آن فیلم و دنبال کردن ماجرای این رختشویخانهها روی من خیلی تاثیرگذار بود. بعد از دیدن آن فیلم، دوست عزیزی خواندن کتاب Small Things Like These را به من توصیه کرد که در بخشی از آن به این رختشویخانهها اشاره میشود.
این کتاب کتاب بسیار کوچک و کمحجمیست نوشتهی Claire Keegan نویسندهی ایرلندی در سال ۲۰۲۱. کتاب مستقیما در مورد این رختشویخانهها نیست و اگر بدون پیشزمینهی ذهنی به سراغ خواندن آن بروید،فکر نمیکنم به قدری که باید از خواندن آن لذت ببرید یا متوجه عمق زیبایی داستان بشوید. در این کتاب به این رختشویخانهها اشاره میشود ولی بدون هیچ جزئیاتی. توصیه میکنم اگر قصد خواندن این کتاب را داشتید -که به کتاب مهمی در ادبیات ایرلند تبدیل شده و در مدارس تدریس میشود- حتما آن فیلم را قبلش ببینید.
امسال -سال ۲۰۲۴- فیلمی با همین نام از روی این کتاب ساخته شد. از آنجا که این داستان در ایام کریسمس میگذرد من دیدن فیلم را به امروز موکول کرده بودم به صورت مناسبتی. از دیدن فیلم هم لذت بردم اگرچه انتخاب زیاد مناسبی برای چنین روزی نبود چون اصلا حال و هوای شادی نداشت. حس میکنم میزان زنده بودن کتاب و تلاش برای پررنگ کردن وجه مثبت داستان خیلی بیشتر بود تا فیلم. فیلم حال و هوای خاکستری داشت که با وج.د هوای به شدت خاکستری بیرون انتخاب مناسبی برای امروز نبود.
با این وجود دیدن آن فیلم The Magdalene Sisters و خواندن کتاب The Small Things Like These را توصیه میکنم و اگر حوصلهی خواندن کتاب ندارید، دیدن فیلمش را توصیه میکنم. منتها بعد از دیدن The Magdalene Sisters. ضمنا کتاب به فارسی هم ترجمه شده و با عنوان چیزهای کوچکی مثل اینها توسط نشر بیدگل چاپ شده (در طاقچه هم موجود است).
- ۷ نظر
- ۲۵ دسامبر ۲۴ ، ۱۵:۴۷