هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

سرآغاز

پنجشنبه, ۱ نوامبر ۲۰۱۸، ۰۹:۵۸ ب.ظ

سخت‌ترین لحظه‌ها برایم لحظات خداحافظی و جدا شدن از مامان و بابا بود. وحشت‌زده بودم. ولی وقتی سوار هواپیما شدم، وقتی پرواز آغاز شد، شوق آینده و رسیدن به جهان بزرگتر بر ترس‌ها و تردیدها غلبه کرد. در ذهنم تکرار می‌شد این جملات از هابیت ۱:

 

Home is behind

The world ahead And there are many paths to tread

Through shadow To the edge of night

Until the stars are all alight

Mist and shadow

Cloud and shade

All shall fade

All shall fade

ساعت۵:۱۲ روز ۲۹ اکتبر به وقت آمستردام، معادل ۷و ۴۷ دقیقه به وقت ایران هواپیمای ترکیش ایر از استانبول به آمستردام روی زمین نشست و من صدای تپش قلبم را می‌شنیدم که باورم نمی‌شد وارد «اروپا» شده‌ام. اروپای عزیز. رویای دیرینه‌ام برای زندگی و تجربه. مامور چک کردن پاسپورت، پاسپورتم را چک کرد و از علت سفرم پرسید و وقتی گفتم «PhD researcher at the UvA» لبخند زد و گفت پس اومدی که بمونی؟ گفتم بله. گفت خوش آمدی به این کشور و پاسپورتم را داد دستم . از گیت چک کردن گذرنامه عبور کردم و باد سرد پاییزی آمستردام به عمق جانم فرو رفت. گیج و گنگ بودم که مصطفی را دیدم که با لبخند برایم دست تکان می‌داد. دلم گرم شد. بهم خوش‌آمد گفت. چمدان‌هایم را گرفت و شروع کرد به توضیح سیستم حمل و نقل هلند و قطارهایی که باید سوار می‌شدیم. و من گیج و سردرگم نگاهش می‌کردم. به خانه‌شان که رسیدیم سمیرا منتظرمان بود و با قهوه‌ی گرم خستگی و سرمای سفر را از وجودم پاک کرد.

 

مسیر طولانی پیش روی من است. و زندگی کاملا غیرقابل پیش‌بینی. امیدوارم که خدا به همراهم باشد...

  • مهسا -

نظرات (۹)

سلام مرغ مهاجر عزیز. :دی
الهی برات به‌خیر بگذره این هجرت. : )
بیش‌تر بنویس که منتظر ‍‍‍یم.. :->
پاسخ:
مرسیییی:*
به روی چشم :)
 الهی که سفرت بی‌خطر و پر از خیر و برکت و داستان‌های هیجان‌دار باشه :)
پاسخ:
ممنوووووووووووونم:*
  • الهه نوراللهی
  • سلام مهسا جان. چقدر دلم میخواست که بتونم بیام تهران به دیدنت، اما نشد.. 
    امیدوارم زندگی پیش‌رو پر لز خیر و خوبی و خوشی باشه برات. :٭
    پاسخ:
    عزییییزم دلم :* ممنونم ازت :*
    امیدوارم آمستردام هم براتون همون قدر دوست داشتنی بشه که تهران شد. 
    پاسخ:
    ممنووون. ایشالا:)
    سلاااام مهسا جان. امیدوارم دوران تازه ای که شروع کرده ای پر از آموختن و شوق و شادی باشه
    پاسخ:
    ممنوووووووووونم:)
    سلام. بهترین ها رو براتون آرزو میکنم....
    پاسخ:
    سلام. سپاسگزارم :)
    سلام مهساااا 
    من تازه اینجا رو دیدم!!! خیلی خوبه که می‌نویسی. مرسی :-)
    پاسخ:
    سلاااام :*** 
    کاش تنبلی نکنم و بنویسم :))
    سلاام 
    خیلی تبریک میگم..امیدوارم همیشه لحظات خوب و دلنشین رو تجربه کنید و با کوله بار تجربه و زندگی..
    جدایی سخته اما همه باید یه روز بهش عادت  کنیم...
    اما این سختی جدایی شیرینی های ادامه راه رو باخودش همراه داره:)
    یه روز شاید همین مسیر ماهم شد و اومدیم و شما بیای به استقبال یه هموطن وبلاگی:))
    تچربه هاتون که می نویسید از اونجا خیلی دلنشینند ..حرف برآمده از دل که به دل نشسته

    ++ببخشید اشکالی نداره اگر براتون مقدوره اسم استاد راهنمای ارشدتون رو بدونم؟؟
    پاسخ:
    سلاام. 
    خیلی ممنون :)
    استاد من دکتر شاکری بودن. 

    اینو یه بار بخون ... به هدف و شوقت فکر کن ...

    خیلی از ادما تو زندگی ما همیشگی نیستن ...

    پاسخ:
    شوقم تبدیل به شکست شده...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی