هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

۲ مطلب در ژانویه ۲۰۲۲ ثبت شده است

این ترم کلاس زبان همه چیز جدی‌تر شده. دیگه کلا باید هلندی صحبت کنیم سر کلاس و معانی کلمات هلندی رو به هلندی توضیح بدیم. سر کلاس پرزنتیشن بدیم و ... . ترم خیلی سنگینیه و بعضی وقت‌ها سر کلاس اشکم درمیاد. :)) چون می‌خوام معنی یه کلمه رو با هلندی دست و پاشکسته توضیح بدم و نمی‌تونم. یا یه دفعه موقع ساختن جملات پیچیده‌ی شرطی نوع دوم ساده‌ترین نکات گرامری اول ترم گذشته رو از یاد می‌برم و اشتباهات احمقانه می‌کنم. ولی با تمام این‌ها این ترم رو دوست دارم چون خیلی جدی و سخته. :)) جلسه‌ی پیش سر کلاس داشتیم در مورد سفرهامون صحبت می‌کردیم. معلممون در مورد سوئد پرسید و اینکه آیا به سوئد سفر کردیم یا نه و اگر رفتیم چه برداشت و ایمپرشنی نسبت بهش داشتیم. بعد همینطور که داشتیم صحبت می‌کردیم و خاطره تعریف می‌کردیم من یهو وسط اون همه خندیدن شوکه شدم. شوکه شدم از اینکه خب کی اینقدر پیشرفت کردم که بتونم یه خاطره رو با جملات متوالی و به هم‌پیوسته و نه یه سری جمله ساده‌ی ۳-۴ کلمه‌ای تعریف کنم و همه هم بفهمن؟ اون لحظه‌ی درک اینکه واو!‌چقدر پیشرفت کردم! خیلی شیرین بود و دوست‌داشتنی. 

حالا که داره دونسته‌هام از قالب ریدینگ و لیسنینگ خارج می‌شه و مجبور می‌شم صحبت کنم، حس خوب یاد گرفتن رو تجربه می‌کنم. 

از آنجا که کار من آنلاینه، مدت‌هاست هیچ آدم جدیدی نشناخته‌م و دوست جدیدی پیدا نکردم. از این آدم جدید نشناختن خسته شده بودم و همچنین برای زبان نیاز به پارتنر اسپیکینگ داشتم. رفتم و توی اپلیکیشن tandem ثبت‌نام کردم و چند تا دوست پیدا کردم که کمکم کنن. :) اونا می‌خوان فارسی تمرین کنن و من هلندی. و ما به هم کمک می‌کنیم. یکیشون یه خانم هلندیه که ۵ سال با یه پسر ایرانی دوست بوده و ۲ هفته دیگه دارن ازدواج می‌کنن. این خانم خیلی خلی خوب فارسی رو یاد گرفته و خیلی قشنگ اینفرمال صحبت می‌کنه و فرمال می‌نویسه. بهش گفتم چطوری یاد گرفتی اینقدر خوب؟! گفت که با پادکست و فیلم و حرف زدن زیاد با دوستان و فامیل‌های نامزدش. واقعا برام هیجان‌انگیز بود این حد از میل و ذوقش به یاد گرفتن زبان نامزدش. یکیشون یه پسر ۲۲ ساله‌س که واقعا نمی‌دونم چرا داره فارسی یاد می‌گیره. :)) ولی خب خوب تمرین می‌کنه و به من هم خیلی کمک می‌کنه. قراره پرزنتیشن کلاسم رو هم قبلش باهاش تمرین کنم و بهم کمک کنه که اصلاح کنم جملاتم رو. پرزنتیشنمون قراره یه صحبت ۱ دیقه‌ای در مورد یه شهر در جهان باشه که من دوست دارم در مورد اصفهان توضیح بدم. 

این که بشه آدم با اپلیکیشنا ارتباط برقرار کنه و اینا رو جرئتشو رعنا به من داده که با یه اپلکیشن هم‌سفر و مهمان دوچرخه‌سواری جاده‌ای پیدا می‌کنه. :) تصمیم گرفتم جسورتر باشم و بیشتر به آدمای جدید فضا بدم تا بدون اینکه بهم آسیبی بزنن باهاشون صحبت کنم. واقعا تشنه‌ی شنیدن قصه‌های جدید و شناختن آدم‌های جدیدم و کرونا، قرنطینه و کار از خانه به کلی جلوی این رو گرفته. 

 

 

امروز اینجا کد زرد اعلام شده و طوفان شدیده. همینطور که نشستم پشت کامپیوترم صداهای وحشتناک میاد از بیرون. و این در حالیه که من باید حتما پاشم برم تا داروخونه و قطره ی چشمم رو بگیرم. :)) تازه همین الانش هم دو روز دیر شده چون جمعه اسیستنت دکتر نسخه‌مو فرستاد برای داروخانه و گفت تا آخر روز می‌رسه فردا می‌تونی بری بگیری و من چک نکرده بودم که آخر هفته این داروخانه‌ی نزدیک من (که نسخه‌م براش ارسال شده) بسته‌س. حالا چشمم ملتهبه و واقعا باید هرطور که هست برم و قطره رو بگیرم. فقط نمی‌دونم دقیقا چطوری باید نو این طوفان برم. :))) 

 

پ.ن: دارم از روزمره‌نویسی به عنوان راهی استفاده می‌کنم برای برگشتن به زندگی نرمال و روتین خودم. دارم خیلی اذیت می‌شم از این جداافتادگی.  

  • ۶ نظر
  • ۳۱ ژانویه ۲۲ ، ۰۹:۱۳
  • مهسا -

ایران رفتن خیلییی خوش می‌گذره و همه چیزش بی‌نظیر و عالیه جز اینکه وقتی برمی‌گردم کلا زندگیم و عادت‌هام و نظم زندگیم به هم می‌خوره. :( این روزها هر روز صبح که بیدار می‌شم دلم تنگ می‌شه واسه مامان و بابام و عصرها از سکوت خونه دلم می‌گیره و حالم بد می‌شه. کاملا عادتم به هم خورده. هنوز نه ورزش کردن رو از سر گرفتم نه تغذیه‌م درسته. کاملا از سبک زندگی سالمی که پیش گرفته بودم به دور افتادم چون همه‌ش دلم یه جای دیگه‌س. 

باید نیت کنم که همین روزها دیگه به اختیار خودم این شرایط رو تغییر بدم و اجازه ندم بیشتر از این ادامه پیدا کنه. 

 

  • ۲ نظر
  • ۲۶ ژانویه ۲۲ ، ۰۹:۵۹
  • مهسا -
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی