هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در آوریل ۲۰۲۲ ثبت شده است

از وقتی بچه بودم دوست داشتم که یه روزی ایتالیا رو ببینم. بعدتر که با مسیحیت آشنا شدم و فیلم‌های زیادی در این مورد دیدم و کتاب‌های زیادی در این مورد خوندم، عطش دیدن واتیکان هم افتاد به جانم. 

حالا بالاخره به لطف تعطیلات ایستر، من به یکی از آرزوهام رسیدم و موفق شدم رم و واتیکان و فلورانس رو از نزدیک ببینم. توصیف حسم وقتی توی واتیکان بودم و چشمم به اون گنبد کلیسای اصلی واتیکان افتاد شدنی نیست. 

تجربه کردن مهد و پایگاه اصلی مسیحیت در مسیحی‌ترین تعطیلی و مناسبت سال واقعا جذاب بود. :)) 

دیدن نقاشی‌های میکل آنژ روی سقف و دیواره‌های Sistine Chapel باعث شد اشک از چشمام بیاد. تصور اینکه داشتم از نزدیک نقاشی‌هایی رو می‌دیدم که میکل آنژ شخصا با دستای خودش کشیده و به خاطرش یک سوم بیناییش رو از دست داده باعث شده بود زیادی احساساتی بشم. :))

توی رم هم همه‌ش خداروشکر می‌کردم که تو این شهر زندگی نمی‌کنم اگر نه تا الان ۹۰ کیلو شده بودم. :))))))) همه چیز بی‌نهایت خوشمزه و چاق‌کننده بود. خداروشکر که هلند هیچی نداره و حق انتخابمون بین گرسنگیه و سبزی و پنیر خوردن. :)))

ما بلیت جاهای اصلی رم (کلسئوم و موزه‌ی واتیکان و سیستین چپل) رو زودتر خریده بودیم در نتیجه نه لازم بود تو صف‌های طولانی وایسیم و نه به در بسته می‌خوردیم در این شلوغ‌ترین وقت سال در ایتالیا. ولی برای فلورانس بلیت نخریده بودیم و متاسفانه هیچ بلیتی نمونده بود که بتونیم داخل بناهای فلورانس رو ببینیم. ولی برای من که علاقه‌ی شخصیم معماری نیست و دوست دارم وایب شهر رو دریابم و اکسپلورش کنم و کلیساهارو ببینم به قدر کافی خوب بود و خیلی هم دوست‌داشتنی بود. 

چند تا چیز که از ایتالیا تو ذهنم موند:

۱. همه می‌گفتن ایتالیا خیلی ارزونه و اینا. چیزی که ما دیدیم این بود که قیمت همه چیز به جز حمل و نقل عمومی عین هلند بود. نمی‌دونم به خاطر ایستر گرون کرده بودن، سر مارو که توریست بودیم کلاه می‌ذاشتن (که این بعیده چون قیمتا رو روی دیوار نوشته بودن) و یا اینکه به خاطر ضررهای مالی دوره‌ی کرونا الان اینجوری گرون کردن همه چیز رو. 

۲. همه می‌گفتن تو ایتالیا دستشویی‌های آب‌دار (!) خواهیم دید (بیده). راستش ما حتی یک جا هم ندیدیم از این دستشویی‌ها. :)) (در حالی که تو فنلاند هر دستشویی رندومی -حتی مثلا توی مک‌دونالد- شلنگ داشت).

۳. ایتالیا همون اندازه‌ای که همه میگن بی‌نظم و خرتوخر بود :))) میزان تاخیر قطارها در حدی بود -و این مسئله یه نرم بود نه استثنا- که تابلوهای اعلام زمان و سکوی حرکت قطارها یه ستون جداگانه داشت برای اعلام میزان تاخیر!! طرز از خیابون رد شدن مردم و میزان اهمیت دادن راننده‌ها به خط عابر پیاده و چراغ عابر پیاده با ایران قابل رقابت بود. :))) یه جا ماشینا طوری کج و کوله روی خط عابر پیاده وایساده بودن که ما حتی نمی‌تونستیم چراغ عابر رو ببینیم (که سبز بود :)) ). 

۴. به جز توی مغازه‌ها،‌هیچ چیزی قیمت مشخصی نداشت. مثلا می‌گفتیم این شال چنده؟‌ می‌گفت ۲۵ یورو ولی چون تویی ۱۵ بده. :)))))))))))))))) دیگه خداوکیلی تو اصفهان هم اینقدر تابلو نیستن موقع گرون‌فروشی :)) ما اینقدر سردمون بود توی فلورانس که مجبور شدیم شال بخریم. شالهای قشنگ بنگلادشین ولی خب مجبور به چونه‌زنی شدیم. مثلا این شال قشنگی رو که گرفتم میگفت ۲۵ یورو و من می‌گفتم ۱۵ و آخرش روی ۱۸ توافق کردیم. :))  آخرین باری که سر قیمت چیزی چونه زده بودم حدود ۱۰ سال پیش بود. :))))

۵. توی رستورانا یه مقدار خوبی بی‌اعصاب بودن. :)))) قاشق چنگالامونو از جلومون برداشته بودیم که عکس بگیریم، طرف بدون اهمیت به اینکه داریم عکس می‌گیریم پرید اومد قاشق و چنگالا رو مرتب کرد گذاشت سر جاش گفت: so unorganized :))))) غذاهارم که مگه جرئت داشتیم دوست نداشته باشیم مثلا؟:)))

۶. متاسفانه نه موفق شدم تیرامیسو بخورم و نه حتی چیزکیک. :(‌ ای بی‌تربیتا! چرا خوراکی‌های به این خوشمزگی رو به خاطر ریختن یکی دو قاشق الکل غیرقابل استفاده میکنین؟:(((( واقعا دردناک بود این که نمیتونستم تیرامیسو بخورم. :)) لازانیا هم نتونستم بخورم چون وجترینشو پیدا نکردم. :( 

۷. وااای نگم از خوشمزگی جلاتوهاشون. وااای... :)) 

۸. توی کلیساها پوشیدن دامن کوتاه یا آستین خیلی کوتاه ممنوع بود. عین گشت ارشاد ایران که یه موقعی با چشم متر می‌کرد قد مانتو رو و بابت یه بند انگشت بالا یا پایین بودن نسبت به زانو تعیین می‌کرد که باید گیر بده یا نه، اینام همین بودن. :)) تو یه کلیسا بودیم و یه مردی توی کلیسا راه می‌رفت و با چشم قد دامن و شلوارک خانوما و آقایونو اندازه می‌زد. مثلا به یه زوجی درجا گیر داد و بیرونشون کرد ولی به یه خانم دیگه به خاطر اینکه یه نصف بندانگشت دامنش بلندتر بود کاری نداشت. :)))) همه‌ی ادیان مثل همن انگار. گیر چطوری لباس پوشیدن مان. :)) 

۹. شهر پرررررر از بی‌خانمان بود و کلی آدم گوشه و اطراف شهر توی خیابون می‌خوابیدن. با درجه‌ی کمتر از این هم توی آلمان و حتی اتریش دیده بودیم. من تا حالا یه بار هم توی هلند همچین صحنه‌ای ندیدم. هلند رو صددرصد برای زندگی ترجیح میدم.

۱۰. توی هلند ما دیگه هیچ قانون کرونایی نداریم عملا. ولی ایتالیا خیلی جدی بود در این مورد. فکر می‌کنم شاید به خاطر این که اون اول کار بیشترین تلفاتو داد... همه جا استفاده از ماسک FFP2 اجباری بود و ماسک جراحی قبول نمی‌کردن. گواهی واکسنو هم چک می‌کردن همه جا. 

۱۱. مجددا تجربه‌ی برگشت از اتریش تکرار شد!! پرواز overbook شده بود و بهم استرس وارد شد برای برگشت. یه نفر نیومد و صندلیشو دادن به من. واقعا با این حرکت ایرلاین‌ها کنار نمیام...

۱۲. دو نفر ازمون پرسیدن کجایی هستین و وقتی گفتیم ایران،‌گفتن احمدی‌نژاد! :(((((((((((( واقعا انصاف نیست :))) 

۱۳. تو سفر وین و پراگ هم با رعنا روزی ۲۲-۳ هزار قدم راه می‌رفتیم. به خصوص تو پراگ کلا وسیله‌ی نقلیه سوار نشدیم و همه جارو پیاده می‌رفتیم. ولی ۲۲-۳ هزار قدم معقول و منطقیه. ما اینجا روز اول جوری از خود بیخود شده بودیم که ۴۰ هزار قدم راه رفتیم. :)))))))))))))))))))))))))) و خب نه تنها شبش بلکه روزهای بعدش هم هنوز با درد پا و کمر مواجه بودیم. شخصا چند تا مسکن مجبور شدم مصرف کنم. :))‌روزهای بعدی همون حد معقول ۲۲ هزار قدمو حفظ کردیم. کلا هم به جز برای رفت و برگشت از فرودگاه و واتیکان سوار وسیله‌ی نقلیه نشدیم. یعنی کل رم رو پیاده گشتیم. واقعا کیف داد. و واقعا هم ما وقت نداشتیم. فکر می‌کنم اگر می‌خواستیم توی یه روز اون همه راه نریم باید یه روز به سفرمون اضافه می‌شد تا برسیم به دیدن همه چیز (چون اون روز عملا اندازه‌ی دو روز راه رفتیم و چیز میز دیدیم). توصیه‌م اگر که می‌خواید به رم و فلورانس برید اینه که صددرصد قبلش بلیت همه‌ی جاهای مهم رو اینترنتی بخرید و بعدش هم که حداقل ۱ روز کامل رو برای فلورانس بذارید و ۱ روز برای واتیکان و ۲-۳ روز برای رم. توصیه ی بعدی هم اینکه کفش خوب فراموش نشه. چون لازمه که یه عالمه پیاده‌روی کنین. :)) به نظرم کفش خوب تنها چیزیه که نیاز دارین در این سفر (به جز احتمالا کرم ضد آفتاب خوب و کلاه نقاب‌دار برای جلوگیری از سوختگی). 

۱۴. رم از این شهراست که آدم وقتی ترکش می‌کنه مطمئنه یه روزی دوباره بهش برمی‌گرده. از این شهرها که «آن» دارن. 

 

 

  • ۶ نظر
  • ۱۹ آوریل ۲۲ ، ۱۱:۱۲
  • مهسا -

یه اپلیکیشن هست به اسم Tarjimly. این اپلیکیشن رو مددکارهای اجتماعی و نیروهای داوطلب توی کمپ‌های پناهندگی استفاده می‌کنن برای ترجمه‌ی حرف‌های پناهجوها. مثلا اگر پناهجوی ایرانی اونجا به پزشک مراجعه کنه و انگلیسی بلد نیست، توی اپلیکیشن درخواست میدن که یه نفری که فارسی و انگلیسی بلده تلفنی ترجمه رو انجام بده. من چند وقتیه که با این اپلیکیشن کار می‌کنم و تلاش می‌کنم که در حد توانم ترجمه کنم.

دیروز، یه خانم مددکار درخواست داد و من هم پذیرفتم. بهم گفت یه سری عکس از متن دستنویس فارسی برات می‌فرستم برام به انگلیسی ترجمه کن. وقتی عکس‌هارو فرستاد دیدم بعضی‌هاش به شکل ترانه‌س. به مددکار گفتم که اینا بعضی‌هاش شعر و ترانه‌ست و ترجمه کردنش سخته. ولی من تلاشمو می‌کنم. مددکار با تعجب گفت: شعر؟! اینارو یه پسر تحصیل‌نکرده در شرایط خیلی سخت نوشته و از اینترنت کپی نکرده. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که می‌گی شعره. گفتم شعر و ترانه گفتن تو خون ما ایرانی‌هاست انگار. :))‌ خیلی معموله برای ما که این کارو انجام بدیم.

بعد متن‌ها رو براش ترجمه کردم. به جز متن‌های انگیزشی و انرژی و امید دادن به خودش یه سری متن و ترانه‌ی عاشقانه بود که شامل اسم معشوق هم بود. ماریا*. هی ماریا رو توصیف کرده بود و نوشته بود که در روزهای سخت بهش کمک کرده و خیلی دوستش داره. و اینکه مردم چی میگین در مورد اینکه اون در حد ماریا نیست هیچ اهمیتی نداره. یک سری رویاپردازی‌ها کرده بود در مورد خانواده‌ای که با ماریا تشکیل خواهد داد و بعد با همدیگه به مردم کمک و خدمت خواهند کرد. من همه‌ی اینارو ترجمه می‌کردم بدون هیچ حس خاصی. تا اینکه بالای صفحه‌ی چتم با مددکار رو چک کردم و دیدم اسم مددکار ماریاست! یهو بدنم منقبض شد و مغزم در آئتانه‌ی انفجار قرار گرفت. داشتم متن‌های شخصی یه پناهجو رو ترجمه می‌کردم که عاشق مددکارش شده بود و مددکارش برای اینکه رفتارهاش رو رمزگشایی کنه اون متن‌هارو آورده بود برای ترجمه. عین توی فیلما!(همون پدیده‌ی مشهور وابستگی مددجو/بیمار به مددکار/درمانگر و اشتباه گرفتنش به جای عشق) اون همه اصرارش توی متن‌ها روی «خدمت به مردم» هم به خاطر همین بود که ماریا داره به مردم خدمت می‌کنه. 

 

ماریا یک عالمه از من تشکر کرد و هی گفت نمی‌دونی چه کمک بزرگی کردی و چقدر این ترجمه باارزش بود. کاش می‌دونستم بعدش چی می‌شه و چه برخوردی با پناهجو میکنه... تصور بقیه‌ی ماجرا به خیال‌پردازی خودم سپرده شده.

 

* اسم واقعی نیست.

  • ۶ نظر
  • ۱۳ آوریل ۲۲ ، ۰۷:۲۰
  • مهسا -

گمان کنم قبلتر چندین بار از علاقه‌ی قلبیم و ارتباط معنویم با مسیحیت نوشته‌م. از آنجا که کودکیم در محله‌ی ارامنه‌ی اصفهان گذشته، ارتباط معنویم با مسیحیت و المان‌هاش (مثل کلیسا و صلیب)ه و نه مسجد و اسلام. :)) چندین ماه رمضون به جای جزءخوانی قرآن، انجیل خوندم. و خیلی وقت‌ها برای دعا و حرف زدن با خدا به کلیسا رفتم. الان متوجه می‌شم که چقدر تصورم از مسیحیت رمانتیسایز شده بوده و از دور بوده...

چند هفته پیش خیلی اتفاقی وارد یک روم تو کلاب‌هاوس شدم که داشتن در مورد این صحبت می‌کردن که ایمان به مسیح براشون چه معنی داره. طبیعتا برای من که آدم spiritualی هستم روم قشنگی بود. من هم یه عده‌شون رو فالو کردم و کلابشون رو هم فالو کردم. از روز بعد شروع شد دعوت شدنم به روم‌های متعدد در مورد اینکه «چرا اسلام بده؟»، «چرا روسپی‌گری در اسلام آزاده؟»، «چرا مسلمان‌ها احمقن؟» و غیره. :))

بقیه‌ی روم‌هاشون این شکلی که «روزه در اسلام و مسیحیت و چرا روزه در اسلام احمقانه‌س»، «ازدواج در مسیحیت و اسلام و چرا ازدواج اسلامی روسپی‌گریه» و ... . :))‌من واااقعا مسلمان آن چنان معتقدی نیستم که بخوام از این چیزها ناراحت بشم. قبلا هم نوشتم که من بیشتر spiritualم تا مسلمان. ولیکن این همه آبسشن نسبت به خراب کردن یه دین دیگه به جای صحبت کردن از ایمان خودشون واقعا حس مثبتم رو منفی کرد. تو تمام روم‌ها نحوه‌ی برخوردشون دقیقا شبیه برخوردهای بسیجی‌ها بود! قشنگ حس ناامیدی میکنم الان و فکر می‌کنم که دلیل تصور رمانتیکم از مسیحی‌ها صرفا این بوده که باهاشون از نزدیک در تماس نبودم و همیشه اقلیتی دوست‌داشتنی بودند برام. در اکثریت نبودن... 

دیشب یک روم بود در مورد اینکه چرا روزه در اسلام احمقانه‌س. گفتن که مسلمون‌ها کلا روزه نمی‌گیرن و دروغ می‌گن در مورد روزه‌شون. چون روزه یعنی یه چیزی رو برای مدتی انجام ندی یا نخوری ولی اینا فقط جای وعده‌های غذاییشونو عوض میکنن. جای اینکه تو روز غذا بخورن شب می‌خورن. این اسمش روزه نیست. پس روزه نمی‌گیرن و دروغ می‌گن روزه‌ایم. واقعا در همین حد حرفه مسخره و احمقانه و بی‌معنی بود :)) در ادامه هم یهو یکیشون دچار شور حسینی(!!)‌ شد و شروع کرد به داد زدن که: آی مسلمان‌ها!‌ می‌بینین چقدر احمقانه‌س دینتون؟ آخه چطوری می‌تونین به این مزخرفات باور داشته باشین؟ تا دیر نشده بیاین به مسیحیت بپیوندین. مسیحیت دین راستینه. 

واقعا عجیب بود کلش. :))) خیلی عجیب بود! اینطورین که هر مسلمونی بره بالا بخواد صحبت کنه بهش فحش می‌دن می‌گن احمق و ترور شخصیتیش میکنن و اگر حرفی که می‌زنه با تصورشون متفاوت باشه میگن داری دروغ میگی. بعدش چون کسی داوطلب نمیشه باهاشون صحبت کنه میگن: دیدین؟ این مسلمونا حرف حساب ندارن. می‌ترسن بیان حرف بزنن. این نشون می‌ده ما برحقیم. این دقییییقا نحوه‌ی بحث کردن بسیجی‌هاست :))))  

یک تمرکز خاصی هم دارن روی ایرانی‌ها. می‌گن که ایرانی‌ها اکثرا بعد از خروج از ایران متوجه میشم اسلام اشتباه و دروغه. تا اینجاش خوبه که از اسلام خارج میشن. ولی متاسفانه بعدش آتئیست میشن چون دیگه به هیچ دینی اعتماد ندارن. ما باید تمرکز کنیم روی اینکه اینارو جلب کنیم که متوجه بشن همه‌ی دین‌ها دروغی نیستن و مسیحی بشن. :))

کاش هیچ وقت وارد این روم‌ها نمی‌شدم و اینطوری تصورم از مسیحیت و مسیحی‌ها خراب نمی‌شد. کاش همینطوری اسپیریچوال خالی می‌موند واسم. :))

 

انی‌وی، خوشحالم که ماه مبارک داره شروع می‌شه. چون که روزه برای من به شدت عمل اسپیریچوالیه و حال معنویمو خوب می‌کنه. اگر به رمضان و هر نوعی از روزه اعتقاد دارین، مبارک باشه رسیدن ماه رمضان و ایشالا قبول باشه روزه‌هاتون و التماس دعا. :) روزهای خیلی پراسترسی رو دارم می‌گذرونم و حقیقتا به دعا نیازمندم. 

طول روزها هم امسال دیگه خیلی منطقیه و دیگه نگران کم آوردن و اینا نیستم. اگر که خدا قوت بده :)

 

  • ۴ نظر
  • ۰۲ آوریل ۲۲ ، ۲۰:۴۲
  • مهسا -
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی