هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

Deep work

دوشنبه, ۲۱ اکتبر ۲۰۱۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ

در کارگاه Mastering your PhD در بحث تمرکز روی کار و ساعاتی از روز که می‌توانیم کار فکری شدید انجام دهیم، ارجاعمان دادند به لغت کار عمیق و کتابی به همین نام. فراموش کرده بودم تا روزی که اتفاقی به قسمتی از پادکست بی‌پلاس برخوردم به همین نام. برای من که از ابتدای شروع دوره‌ی جدید تحصیلی به شدت با مشکل عدم تمرکز مواجه شده‌ام، اپیزود جذابی بود. بلافاصله بعد از شنیدنش رفتم اول در سایت کتابخانه‌ی دانشگاه و بعد در سایت کتابخانه‌ی عمومی شهر اسم کتاب را سرچ کردم. وقتی از پیدا کردنش ناامید شدم، بی‌خیال قیمت گزاف کتاب از آمازون اینترنتی تهیه‌اش کردم و تا به دستم برسد قند تو دلم آب می‌شد. بالاخره کتاب به دستم رسید و با چند شب بیدار ماندن و استفاده از اوقات ناهار بین کارهای دانشگاه و قطار راه اوترخت تمامش کردم. کتاب بسیار مفیدی بود برای من و از صحبت با همکاران و دوستانم مطمئن شدم که مشکل مختص من نیست و در نتیجه این کتاب حداقل می‌تواند برای همه‌ی کسانی که در آکادمیا مشفول کار هستند، مفید باشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم نکاتی را که از کتاب یادداشت‌برداری کرده‌ام اینجا بنویسم که اول برای خودم یادآوری شود و دوم شاید به درد کسی دیگر بخورد. علی‌الخصوص دانشجویان تحصیلات تکمیلی که با مشکل عدم تمرکز و procrastination دست به ‌گریبانند.

 

۱.

دوم دبیرستان بودم و عضو گروه رباتیک مدرسه. یکی از دوستان سال‌بالاییم که در همان گروه بود وابسته‌ی Yahoo360 بود و دائم از آن حرف می‌زد. من هیچی در مورد این سایت نمی‌دانستم. آن موقع‌ها برای من نهایت تفریح دیجیتال هفته‌ای یکی دو روز اتصال به اینترنت دایال‌آپ و رفتن به سایت سمپادیا، گاهی چت کردن با یاهومسنجر با دوستان نادیده‌ای که از طریق سمپادیا پیدا کرده بودم، و البته جواب دادن به کامنت‌های وبلاگم بود. من از ابزارهای شبکه‌ای بی‌خبر بودم. وقتی همان دوست بهم می‌گفت تو چرا اینقدر درس می‌خوانی؟ می‌گفتم خب کار دیگری ندارم که انجام دهم!  آن روزها بعد از کلاس‌های مدرسه تا عصر می‌ماندم در همان کارگاه صورتی رباتیک ته راهرو. بعد هم می‌رفتم کلاس زبان و بعد هم تا می‌رسیدم خانه می‌نشستم پای درس و مشق. واقعا کار دیگری نداشتم که انجام دهم. (بحث کتاب خواندن جدا بود. کتاب‌های غیر درسی و درس های حفظی را همیشه در راه خانه به مدرسه در اتوبوس می‌خواندم که مدت طولانی نزدیک به ۲ ساعت در راه بودم.)

سالی که کنکور داشتم، اینترنت را به طور کامل برای خودم تعطیل کرده بودم. مگر دو هفته‌یک‌بار بعد از آزمون قلمچی برای دیدن کارنامه‌ام و خواندن کامنت‌های سایت گزینه‌۲ و گه‌گاهی چت کردن با دوستانی که تازه دانشجو شده بودند و راهنمایی گرفتن ازشان. من اجازه نمی‌دادم هیچ چیزی برایم حواس‌پرتی ایجاد کند و تمام ذهنم معطوف درس بود. ساعات مطالعه‌ام هم همیشه متوسط بود و حتی یک بار پشتیبان کانون علنا ساعت مطالعه‌ام را با بقیه مقایسه کرد و برای کم درس خواندن مواخذه‌م کرد. ولی نکته در مورد من این بود که من اگر ۸ ساعت درس می‌خواندم معادل ۱۲ ساعت بقیه بود. چون بازدهم ۱۰۰ درصد بود. تمرکز ۱۰۰. حواس‌پرتی صفر. عمیق عمیق... و کسی این را درک نمی‌کرد و دائم برای ساعت مطالعه‌ی پایینم مواخذه می‌شدم. با وجود اینکه نتایج کنکورهای آزمایشیم خیلی خوب بود. 

مسئله‌ی دیگری که بابتش بارها توسط پشتیبان و مشاور مدرسه و هرکسی که بهم می‌رسید سرزنش می‌شدم، صرف ساعات فراوان روی یک درس یا مبحث بود. من وقتی می‌نشستم سر یک درس ۶ ساعت پای همان بودم. از ۲ساعت فیزیک و ۲ ساعت هندسه و ۲ ساعت شیمی خواندن بدم می‌آمد. تمرکزم را به هم می‌زد. ولی این هم درک نمی‌شد و بهم می‌گفتند این شیوه‌ی درس خواندن اشتباه است و من هرگز نفهمیدم شیوه‌ای که برای من جواب می‌دهد، چرا اشتباه است! با همین روش درس خواندن فیزیکم را که در تمام سال‌های مدرسه ضعیف‌ترین درسم بود و در کنکورهای آزمایشی می‌زدم ۲۰-۳۰ درصد رساندم به ۹۰ (در عرض دو هفته مدام فیزیک خواندن) و در کنکور هم درصد بالای فیزیک نجاتم داد...

 

شیوه‌های درس خواندن و تمرکز کردن من همیشه به نظر اطرافیانم عجیب بود و بابتش شماتت می‌شدم. با ورود به دانشگاه و اینترنت رایگان و پرسرعت خوابگاه، و صد البته تنهایی و دوری از خانواده و نیاز به پر کردن وقت و پرت کردن حواس، اعتیاد به ابزارهای شبکه‌ای مثل فیسبوک در من ایجاد شد. اینطور شد که تمرکز فوق‌العاده‌م را که کلید طلایی موفقیتم بود از دست دادم و تمام آن عادات خوب از دستم رفت.

 

حالا وقتی این کتاب را می‌خواندم می‌فهمیدم که کارهایی که من می‌کردم، شیوه‌ی درس خواندنم و شیوه‌ی تمرکزم به هیچ وجه عجیب نبوده وبرای برگرداندن آن تمرکز باید خیلی کارهایی را که آن موقع انجام می‌دادم باز از سر بگیرم. راستش برای من که هیچ وقت مشکل تمرکز و درس خواندن نداشتم، اینکه حالا باید به طور علمی دنبال کمک باشم و مدام مطالعه کنم و شیوه‌های مختلف توصیه‌شده توسط بقیه را به کار ببندم تا بلکه فرجی صورت بگیرد، دردناک است. اما امیدوارم که مهارت از دست‌رفته‌ام را بازبیابم. این ها را گفتم که بدانید تمام کارهای توصیه‌شده‌ی این کتاب روزگاری شیوه‌ی زیست روزمره‌ی من بوده و واقعا جواب می‌داده. شک ندارم که باز هم جواب می‌دهد اگرچه در دنیای دیجیتال و عصر ایمیل و شبکه‌های اجتماعی بازتولید آن عادات بسیار سخت است.

 

۲.

نویسنده‌ی کتاب استاد کامپیوتر دانشگاه جرج‌تاون و فارغ‌التحصیل دانشگاه MIT است. کسی که در دنیای سخت‌کوشی آکادمیک آمریکایی که آوازه‌ی کار کردن‌های شبانه‌روزیشان را شنیده‌ایم و می‌دانیم خبری از تعادل بین کار و درس برایشان وجود ندارد، ادعا می‌کند که به زحمت بعد از ساعت ۵و نیم عصر روزهای کاری کار درسی و دانشگاهی انجام می‌دهد. ایمیل چک نمی‌کند تا صبح روز بعد و بقیه‌ی وقتش را با خانواده می‌گذراند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ با کار با تمرکز فوق‌العاده بالا که بازدهش در حدی است که نیاز به کار کردن شبانه‌‌روزی نداشته باشد. در این کتاب تلاش می‌کند دستمان را بگیرد و از لابه‌لای ذهنش و عاداتش بگذراندمان تا بفهمیم چطور می‌شود وقتی داریم کار می‌کنیم، واقعا فقط کار کنیم تا وقت استراحت نگرانی کار مزاحممان نشود. چیزی که از کتاب دوست داشتم این بود که برایم کسی که MIT درس خوانده ملموس‌تر شد و زمینی‌تر. چون شیوه‌های فکر کردنش را متوجه شدم. 

 

۳.

محیط‌‌های کار به ویژه در مورد کامپیوتر و صنایع وابسته چند سالیست که به سمت Open office رفته. میزهایی ردیفی که آدم‌ها در فضای اشتراکی پشتشان نشسته‌اند و کار می‌کنند. محیطی که قرار بوده برای خلاقیت و یاد گرفتن بهینه باشد. اما واقعیت جز این است. محیط‌های اپن آفیس پر هستند از موقعیت‌های حواس‌پرتی. دشمن کار عمیق. کار عمیق چیست؟ کار خلاقانه‌ای که به فکر زیاد نیاز دارد. در برابر کار سطحی که خروجی باارزشی تولید نمی کند، کارهایی که هرکسی به جای شما بنشیند از پس انجامشان برمی‌آید. کارهایی که ارزش امضا کردن ندارند.

از آن گذشته، این روزها اکثرمان موقع کار صفحه‌ی ایمیل و slackمان (و در مورد من -متاسفانه- تلگرام) باز است و وسط کار دائم گوشه‌ی چشمی به آن‌ها می‌اندازیم. مبادا که ایمیلی از جواب دادن جا بماند یا در بیشتر از ۱ ساعت جوابش را بگیرد. در حالات بدتر وسط کارمان، به محض خستگی، یک سری هم به توییتر یا فیسبوک می‌زنیم. وقتی نمی‌گیرد. همه‌اش ۵ دقیقه اسکرول کردن است و بعد باز برمی‌گردیم سراغ کارمان. مسئله این‌جاست که تمام این عادات نابودکننده‌ی عادت و توانایی تمرکز هستند. 

 

۴.

می‌گوید که آدم‌ها بین ۱ تا ۴ ساعت توانایی کار عمیق روزانه دارند. پس حالت ایده‌آل اینجاست که روز کاری ۸ ساعته‌مان را به دو بخش ۴ ساعت کار عمیق و ۴ ساعت کار سطحی بگذرانیم. یعنی همه‌ی تلاشمان باید همین رسیدن به ۴ ساعت کار عمیق باشد و بعد به قدر کافی برای کارهای سطحیمان مثل جواب دادن ایمیل‌ها و پیام‌های Slack وقت داریم. شیوه‌های انجام کار عمیق متنوع‌اند و برای هر کسی یک طوری جواب می‌دهد و اصلا با شرایط کاری و زندگی و حرفه‌ای هر کسی یکیشان جور در می‌آید. شیوه‌ها را در ۴ دسته تقسیم‌بندی کرده:

الف. monastic: شیوه‌ی زندگی رهبانی! کناره‌گیری کلی از عالم و آدم و اینترنت و فقط تمرکز بر کار. بدیهی (:دی) است که این از هرکسی بر‌نمی‌آید و با شرایط کاری هرکسی جور نیست! 

ب. bimodal: شیوه‌ی زیست دوگانه. یک جورهایی من را یاد دوره‌های خلوت‌کردن‌های پیامبر با خودش در غار حرا انداخت. آن چله‌هایی که از خلق‌الناس دوری می‌کرد و به غار خودش می‌رفت. شیوه‌ی بایمودال، از دوره‌های کاری عمیق به دور از آدم ها و عوامل حواس‌پرتی و دوره‌های کارهای سطحی در میان مردم تشکیل می‌شود. مثال بارزش کارل یونگ که در فواصل زمانی به خانه‌ای در زوریخ می‌رفته و از همه کنار‌ه‌گیری می‌کرده و به نوشتن مشغول می‌شده و بقیه‌ی ایام سال را به رسیدگی به مریضانش می‌پرداخته. شاید به نظر این هم غیر قابل اجرا بیاید ولی حداقل در کانتکست زندگی دانشگاهی برای برخی استادانی که نویسنده مثال زده کار می‌کند. به این شیوه که امور درسی و آموزشی را در یک ترم تحصیلی متمرکز می‌کنند تا در طول آن یک ترم استاد خیلی خوبی باشند و همه‌ی تمرکزشان روی درس دادن و تبادل با دانشجویان باشد، و در ترم بعد فقط به امور پژوهشیشان ودانشجوهای تحصیلات تکمیلیشان و ریسرچ مستقل خودشان بپردازند. 

 

ج. ruhythmic: یکی از مسائلی که به کرات روی آن تاکید شده داشتن برنامه به صورت ritual است. یک جور کاری که هرروز سر یک ساعت مشخص انجام می‌دهیم اینقدر این کار را تکرار می‌کنیم که مثل خوردن ناهار ساعت ۱۲ و شام ساعت ۷ برایمان تبدیل به آیین می‌شود. به این شکل بار ذهنیمان برای اینکه هر روز تصمیم بگیریم که کی چه کاری را انجام دهیم و کی وقت کار عمیق است به شدت کاهش پیدا می‌کند. مثلا برای کسی که مغزش صبح‌ها کار می‌کند (که من بسیار به این شخص فرضی حسودیم می‌شود) می‌تواند هرروز ساعت ۶ونیم صبح تا ۱۰ و نیم صبح (یعنی وقتی که هنوز بقیه سر کار نیامده‌اند یا تازه آمده‌اند و فرصت حواس‌پرتی کم است) را به کار عمیق (مثلا نوشتن پایان‌نامه) اختصاص دهد. و هرروز همین کار را تکرار کند.

 

د. journalistic: این شیوه‌ی سختیست که واقعا از هر کسی برنمی‌آید. اما فکر می‌کنم به ویژه در مورد مادران شاغل که بچه‌ی کوچک دارند جواب بدهد. قضیه ساده است: هر موقع که وقت شد و وسط هر کاری و هر وقفه‌ای باید سریعا به مود تمرکز فرو بروند و کار عمیق انجام دهند! این کار بسیار سخت است وبه تمرین فراوان احتیاج دارد. کتاب راهکاری برای ژورنالیست‌ها ارائه نداده چون خود نویسنده ژورنالیست نیست.

 

۵.

برای فراهم کردن مقدمات کار عمیق باید ۴ سوال از خودمان بپرسیم:

الف- کجا؟

ب- چه مدتی؟

ج- چگونه؟

د- ساپورت وشرایط فراهم‌شده؟

 

مثلا برای من جواب «کجا» آفیس دانشگاه است (و آخر هفته‌ها -در صورت لزوم- صندلی رو به رودخانه‌ی کتابخانه‌ی عمومی شهر)، جواب «چه مدتی» ۴ ساعت است و جواب «چگونه» قطع دسترسی به اینترنت است (اگر نیاز به مطالعه‌ی منابعی دارم باید پیش‌تر آن‌ها را از اینترنت لود کنم تا در حالت آفلاین مطالعه کنم) وقرار دادن گوشیم در حالت پرواز. جواب «ساپورت» لیوان قهوه، فلاسک چای دم‌شده وشکلات و میوه در دسترس روی میز آفیس + موسیقی ملایم است!

 

۶.

در ادامه اصول ۴گانه‌ی انجام کار را توضیح میدهد یا 4DX.

الف. روی یک هدف به قدر کافی کلی، به قدر کافی جزئی خیلی مهم تمرکز کنید. مثلا برای من ددلاین یک کنفرانس در فوریه. می خواهم تا این ددلاین مقاله‌ی نوشته‌شده‌ای داشته باشم برای سابمیت.

ب. از lead measure ها استفاده کنید به جای lag measure ها.

ما برای ارزیابی موفقیتمان در رسیدن به هدف نیازمند معیار هستیم. معیارها بر دو دسته‌ی lag و lead تقسیم‌بندی می‌شوند. lag measureها بر اساس خروجی هستند: اکسپت یا ریجکت مقاله! رسیدن به ددلاین یا نرسیدن! متاسفانه وقتی قابل دسترسی هستند که دیگر خیلی دیر شده. پس نیاز به معیارهای کمکی داریم. lead measureها همین معیارهای کمکی در میانه‌ی کار هستند. مثلا تعداد ساعاتی که کار عمیق کرده‌ایم.

ج. یک بورد امتیازات شخصی نیاز دارید! درساده ترین حالت تقویمی که روبه‌رویتان (جایی که به راحتی قابل دیدن باشد) است و هر روزی که سهمیه‌ی کار عمیقتان در راستای رسیدن به هدفتان را انجام دادید، روی آن روز ضربدر قرمز می‌زنید. 

د. به صورت هفنگی عملکردتان را ارزیابی کنید. هفتگی نگاهی به برنامه‌تان و خروجی که گرفته‌اید بیندازید و برنامه را مطابق lead measure تان بازتنظیم کنید.

 

۷.

برای تمرین تمرکز به جای اینکه بلوک‌هایی برای اینترنت نداشتن (بلوک آفلاین) انتخاب کنید، بلوک‌هایی بگذارید که اجازه‌ی استفاده از اینترنت را در آن‌ها دارید (بلوک آنلاین). 

 چند نکته‌ی بسیار مهم در اینجا وجود دارد:

الف. حتی اگر کار خیلی ضروری با اینترنت داشتید برنامه‌ را به هم نزنید و تا بلوک آنلاین بعدی صبر کنید. 

ب. اگر در حدی کارتان ضروری بود که قادر به انجام آن بلوک کار آفلاین نبودید، فورا به اینترنت متصل نشوید. برنامه را تغییر دهید و جای بلوک آنلاین بعدی را با توجه به این تغییر مشخص کنید و بلوک آنلاین را حداقل ۵ دقیقه بعد از زمانی که متوجه شدید نیاز به اینترنت دارید قرار دهید. اجازه ندهید ذهنتان که به اینترنت معتاد است و عادت دارد هرموقع خواست در اختیارش باشد مثل بچه‌ی لوسی پا به زمین بزند و شما هم برای بستن دهنش در جا اینترنت را در اختیارش قرار دهید. مجبورش کنید صبر کند.

ج. این عادت بلوک های آفلاین و آنلاین را حتی در آخر هفته‌ها و عصرهای بعد از روز کاری ادامه دهید. ولی بلوک های آنلاین را با فرکانس بالاتر قرار دهید و کمتر به خودتان سخت بگیرید. ولی اجازه ندهید با قرار دادن بی حد و حدود اینترنت در اختیارش تمام تمرین‌های روزهای کاری هفته‌تان به هدر برود.

 

۸.

برای تمرین تمرکز از productive meditation استفاده کنید. بدوید، دوچرخه‌سواری کنید، پیاده‌روی کنید یا هر کار دیگری که هم برای سلامتی مفید باشد و هم در حیتن آن بتوانید خوب روی مسئله‌تان فکر کنید. به عبارتی کار فیزیکی و فکری را توام با هم انجام دهید. مثلا من زمان‌های رفت و برگشتم از دانشگاه را که با دوچرخه است به این کار اختصاص داده‌ام. از پیش باید مسئله‌ای را که می‌خواهیم رویش تمرکز کنیم تعریف کنیم و متغیرهای مسئله را در ذهن داشته باشیم تا بتوانیم با حواس‌پرتی‌ها و فکرهای مهمانی هفته‌ی بعد و سفر ماه بعد و ایمیل فوری که باید به استاد ارسال کنیم مقابله کنیم و تمرکزمان را روی مسئله‌مان معطوف نگه داریم.

 

۹.

حافظه به طرز عجیبی با تمرکز در ارتباط است. با تمرین حافظه می‌توانید تمرکز خود را افزایش دهید. به عنوان تمرین حافظه تمرین جالی را مطرح کرده و شیوه‌ای را (از کسی دیگر) برای انجام این تمرین حافظه آموزش داده که چون برای من خیلی جالب بود، توضیحش می‌دهم. اگر انجامش دادید و نتیجه داد بهم بگویید! واقعا کنجکاوم در موردش.

یک دسته ورق ۵۲ عددی داریم. دسته‌ی کارت را بُر می‌زنیم. حالا می‌خواهیم ترتیب آن‌هارا به حافظه بسپاریم. راهکار: اتصال کارت‌ها با حافظه‌ی تصویری. 

تصور کنید وارد خانه‌ یا هر محل آشنای دیگری شده‌اید که مثلا ۳ اتاق دارد و یک آشپزخانه و یک هال. در ذهنتان در خانه قدم بزنید. از هر اتاق (۵ عدد) ۱۰ تا شیء بزرگ را با موقعیت مکانیشان پیش چشم بیاورید. مثلا میز، صندلی، تخت. ولی نه چیزهای جزئی مثل مداد قرار گرفته روی میز. به این شکل شما ۵۰ عدد شیء را متصور شده‌اید. ۲تا شیء دیگر هم مثلا از حمام یا تراس به خاطر بسپارید. در گام بعدی کارت‌ها را با آدم‌ها مربوط کنید. مثلا شاه خشت: ترامپ. به دلیل ثروت زیاد و شبیه بودن خشت به الماس. حالا تصور کنید که ترامپ روی فرش دست‌بافت خانه (یکی از ۵۲ شیء که به خاطر سپرده‌اید) نشسته و دارد کفشش را واکس می‌زند! همینطور هر کارت را به یک فرد نسبت دهید و هر فرد را در حال انجام یه کار به خصوص قابل یادآوری با یکی از آن ۵۲ شیء متصور شوید. حالا کارت‌های برخورده را مرور کنید و با دیدن هر کارتی به صورت ذهنی در خانه راه بروید و آن فرد مربوط را در حال انجام کاری با شیء مرتبط متصور شوید. بعد از مرور دو یا سه‌باره‌ی کارت‌ها در خانه قدم بزنید و ترتیب کارت‌ها را به یاد آورید. ادعا شده که پس از مدتی تمرین این روش سرعت خارق‌العاده‌ای به به یادآوری کارت ها می‌بخشد و باعث تقویت حافظه و در نتیجه تمرکز می‌شود.

 

۱۰.

نویسنده می‌گوید که در عصر حاضر ما از «مشغول بودن و سرشلوغ بودن» به عنوان پراکسی برای «کارآ» بودن استفاده می‌کنیم. مشغولیم. همه‌اش در حال دویدنیم اما خروجی خوبی نداریم. چرا؟ چون بیشتر وقتمان به کارهای سطحی مثل ایمیل جواب دادن یا مرور صفحات وب می‌گذرد.

 

۱۱.

نویسنده از ما می‌خواهد که برای استفاده از تلفن همراهمان محدودیت قائل شویم. برای ما بی‌نهایت سخت شده که در صف انتظار فروشگاه یا بانک بایستیم و گوشیمان را از جیبمان در نیاوریم و با آن مشغول ایمیل چک کردن، توییتر چک کردن و یا بازی نشویم. از ما می‌خواهد که به ذهنمان اجازه دهیم از بی‌کاری پیش‌آمده خسته شود و فورا خوراک کار سطحی برایش فراهم نکنیم. این کارها سیم‌کشی‌های مغز ما را به سمت سطحی شدن پیش می‌برد.

 

۱۲.

شبکه‌های اجتماعی را ترک کنید!

نویسنده هرگز عضو هیچ شبکه‌ی اجتماعی نبوده و ادعا می‌کند که هیچ احساس کمبودی در ارتباطات اجتماعی و دوستانه‌اش نمی‌کند. برای کمک به ترک شبکه‌های اجتماعی که کار بسیار مشکلی است یک تمرین پیشنهاد کرده: تمام شبکه‌های اجتماعی را که عضو آن‌ها هستید و وقت زیادی ازتان می‌گیرد به مدت ۳۰ روز ترک کنید. رعایت دو نکته‌ی خیلی مهم ضروریست:

الف. اکانت را دی‌اکتیو نکنید. بلکه لاگ‌اوت کنید.

ب. پیش از ترک شبکه‌های اجتماعی اطلاع عمومی ندهید. خیلی ساده لاگ اوت کنید بدون اینکه به کسی بگویید که تا ۳۰ روز بعد برنخواهید گشت.

 

بعد از گذشت سی روز، دو سوال از خود بپرسید:

الف. یک ماه گذشته‌ی من خیلی بهتر بود و بیشتر خوش می‌گذشت اگر اجازه‌ی استفاده از اکانت های سوشال مدیایم را داشتم؟

ب. آیا بقیه اهمیت خاصی برای غیبت سی روزه‌ی من قائل بودند؟ 

 

نویسنده از ما می‌خواهد که بعد از جواب دادن به این دو سال تصمیم بگیریم که به شبکه‌های اجتماعی برگردیم یا آن‌ها را از زندگی حذف کنیم و به این ترتیب منبع عظیمی از حواس‌پرتی را از زندگیمان بیرون بیندازیم.

 

۱۳.

برای روزهایتان، حتی عصرهای بعد از روز کاری و آخر هفته‌ها برنامه‌ریزی کنید. برنامه‌ریزی مخالف خوش گذراندن و آسوده و بی‌خیال زندگی کردن نیست. راهیست برای جلوگیری از سردرگمی و به بطالت گذراندن زمان. وقتی استرس ندانستان را کاهش دهید و بدانید برنامه‌تان چیست، آسوده تر زندگی می‌کنید و وقتی بدانید که کارتان عقب نیست و بعد از آخر هفته یا در ابتدای روز کاری بعد به سراغ آن خواهید رفت می‌توانید بدون دل‌مشغولی کار، تفریح کنید یا از معیت خانواده لذت ببرید. 

 

۱۴.

برای روز کاری خود یک خط پایان قرار دهید و بعد از آن خط پایان دیگر به سراغ کار برنگردید. ایمیلتان را برای آخرین بار چک کنید، برنامه‌ی فردایتان را بنویسید و مشخص کنید که چه کارهایی باید در چه ساعاتی انجام دهید و بعد کامپیوتر را خاموش کنید و تا روز بعد که شروع روز کاریست به سراغ کار برنگردید. اگر وقت کم دارید و نیاز به کار بیشتر دارید، خط پایان را عقب‌تر ببرید. مثلا به جای ساعت ۵ و نیم، ساعت ۸ روز کاری را پایان دهید. اما این خط پایان را قرار دهید و روزتان را با استرس کار و با قاطی شدن کار و زندگی شخصی و استراحت به پایان نبرید.

 

۱۵.

مقداری کار ساده از امروز برای شروع روز کاری بعد باقی بگذارید که به گرم کردن موتورتان در روز بعد کمک کند. مثلا جواب ایمیلی که می‌توانید امشب را بدهید را به فردا صبح موکول کنید و دربرنامه‌تان آن را قرار دهید. شروع همیشه سخت است و به این شیوه کمی در شروع تقلب می‌کنید تا موتورتان راه بیفتد.


 

۱۶. 

تنها بخشی از کتاب که اصلا دوست نداشتم و باعث شد که در گودریدز به جای ۵ ستاره به آن ۴ ستاره بدهم،‌ بخش پایانی بود که به ایمیل می‌پرداخت و یک جورهایی به پاسخ ندادن ایمیل تشویق می‌کرد. واقعیتش من با این حرف مخالفم و دوست ندارم در دنیایی زندگی کنم که آدم‌ها فقط به فکر پیشرفت خودشان و کار خودشان و آرامش خودشان و وقت خودشان هستند و دنیایی را دوست دارم که در آن به بقیه قکر کنیم، در دسترسشان باشیم و برای کمک کردن همیشه حاضر باشیم. به همین خاطر از این بخش می گذرم.

 

پ.ن۱: این کتاب به فارسی هم ترجمه شده و کتاب الکترونیک آن در فیدیبو موجود است. در مورد کیفیت ترجمه بی اطلاعم. pdf انگلیسی آن را دارم و در صورتی که علاقه‌مند هستید برایتان ارسال می‌کنم.

بعدانوشت: سعیده در حال خواندن ترجمه‌ی فارسی کتاب است و از کیفیت آن رضایت دارد.

 

پ.ن۲: این کتاب به هیچ وجه کتاب زردی نیست. پر از راهکارهای عملی است و تعمیم‌های بی‌مورد و نابه‌جا نمی‌دهد. پر از مثال‌هایی از زندگی آدم‌های واقعیست. خواندن کتاب را به همه توصیه می‌کنم.

 

پ.ن۳: ۴ سال پیش کتاب کم‌عمق‌ها را خواندم در مورد بلایی که اینترنت و لینک های تو در تو به سر ما می‌آورند. چون قرار بود برای نشریه‌ای معرفیش را بنویسم. متن آن زمان را در  ادامه مطلب قرار داده‌ام. 

 

پ.ن۴: نوشتن این پست نزدیک به ۲ساعت و نیم وقت گرفت. اگر خواندن پست حتی در حد کنجکاو شدنتان به خواندن کتاب کامل تشویق‌کننده بوده، لطفا برایم دعا کنید.

 

«کم‌عمق‌ها»

 

«امتحان دارم. می‌خواهم درس بخوانم.اسلایدهای درس جلویم باز است. فایل pdf تکست‌بوک هم باز است. یک پاراگراف می‌خوانم. نوتیفیکیشن تلگرام آن پایین صفحه می‌جهد بیرون. دوستم که آمریکاست برایم عکس فرستاده. چند تا استیکر ابراز احساسات برایش می‌فرستم. برمی‌گردم سراغ درس. پاراگراف دوم را که شروع می‌کنم می‌بینم پاراگراف اول از یادم رفته. مجبور می‌شوم از اول بخوانم. تبلتم صدا می‌دهد. بازش می‌کنم و می‌بینم ایمیل جدید دارم. ایمیل را باز می‌کنم. یکی از بچه‌های سال پایینی ازم خواسته فایلی را برایش بفرستم. می‌گردم توی لپ‌تاپم. پیدایش می‌کنم و برایش می‌فرستم. بعد یادم می‌افتد که قراره بوده به ۲نفر ازدوستانم ایمیل بزنم. مشغول ایمیل زدن می‌شوم. می‌خواهم برای یکیشان کارت دیجیتال تبریک تولد بفرستم. توی گوگل سرچ می‌کنم به دنبال سایت‌های طراحی کارت. غرق می‌شوم توی سایت‌ها. کارت موردنظرم را که پیدا می‌کنم و می‌فرستم، می‌بینم ۱ساعت و نیم گذشته از وقتی که صدای نونیفیکیشن ایمیلم روی تبلت از پای درس بلندم کرده. برمی‌گردم سراغ درس. ناگفته واضح است. یادم نیست تا کجا خوانده بودم و چه خوانده بودم. برمی‌گردم از اول...»
فکر می‌کنم که شما هم باید کمابیش این شرایط را تجربه کرده‌ باشید. شرایطی که می‌خواهید تمرکز کنید و درس بخوانید یا کتاب بخوانید و دائم نوتیفیکیشن‌های اپلیکیشن‌های مختلف حواستان را پرت می‌کند. شاید شما هم مثل من شاکی شده باشید از اینترنتِ همیشه‌یِ خدا در دسترس و تقصیر همه‌ی حواس‌پرتی‌ها و تمرکز نکردن‌هایتان را به گردن اینترنت انداخته باشید. شاید هم مثل من گاهی برای غلبه بر این حواس‌پرتی‌ها اینترنت را قطع کرده باشید. هرچند که هر چند وقت یک بار احساس کرده‌اید که از دنیا جدا شده‌اید و وسوسه شده‌اید که اینترنت را وصل کنید. اما خبر بد اینکه حتی با قطع اینترنت هم نمی‌توانید با تمرکز و عمیق درس بخوانید. چون ذهنتان تربیت شده که عمیق مطالعه نکند.

احتمالا همه‌ی ما موقع کد زدن یا موقع درس خواندن یا موقع تمرین نوشتن از گوگل استفاده می‌کنیم و احتمالا به این فکر می‌کنیم که پیشنیان ما چطور بدون همچین ابزارهای قدرمتند اینترنتی پژوهش می‌کرده‌اند یا یک قطعه کد می‌نوشته‌اند با از حفظ بودن تمام قواعد نحوی. اما یک لحظه فکر کنید! شاید ما بیش از حد به ستایش گوگل مشغولیم.

«فناوری‌های فکری که گوگل پیش‌گامشان بوده، سطحی‌خوانی پرشتاب اطلاعات را ترغیب و ما را از هر نوع درگیری عمیق و طولانی با هر بحث، ایده یا حکایتی روی‌گردان می‌کند. یکی از طراحان گوگل می‌گوید: هدف ما این است که کاربران خیلی سریع بیایند تو و بروند بیرون.»
به جز خودم آدم‌های زیاد دیگری را هم دیده‌ام که شکایت می‌کنند از اینکه در گذشته می‌توانسته‌اند ساعت‌ها در یک رمان خیلی طولانی غرق شوند بی‌آن‌که تمرکزشان را از دست بدهند یا گذشت زمان را بفهمند. اما الان در تمرکز بر یک متن بیش از دو- سه پاراگراف هم مشکل جدی دارند. و خب! شاید متعجب شوید اگر بفهمید این اتفاق ارمغان اینترنت و به ویژه گوگل است برای ما. با عادت دادنمان به نوتیفیکیشن‌ها و دائم وقفه ایجاد کردن در روند مطالعه‌هایمان با انواع هایپرلینک‌ها و اینیمیشن‌ها و ... . اینترنت رفته رفته مدل ذهنی ما را تغییر داده. بخش‌هایی از مغزمان را که به ما اجازه می‌داد روی نوشته‌ها تمرکز کنیم و مطالعه کنیم از کار انداخته و به جای آن بخش‌های دیگری از مغزمان را فعال کرده که می‌تواند به صورت هم‌زمان چند کار را انجام دهد اما روی هیچ کدام عمیق نشود. در سال ۱۹۹۷، نیلسن پس از اولین مطالعاتش بر آنلاین‌خوانی متون پرسشی مطرح کرده بود:«کاربران وب چگونه مطالعه می‌کنند؟» جالب است که بدانید پاسخ موجز او به این سوال این بود: «نمی‌کنند!»

تعجب نکنید. در سال ۲۰۰۸ طی تحقیقی متوجه شده‌اند که کاربران وب به صورت میانگین تنها بین ۱۹ تا ۲۷ ثانیه وقت صرف مطالعه‌ی هر صفحه از وب می‌کنند. اشتباه نکنید! این رفتار تنها مربوط به صفحات تفریحی و گذرای وب نیست. بلکه تحقیقات نشان داده که افراد رفتار مشابهی را درمورد متون دانشگاهی و تحقیقات علمی از خود نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد اینترنت و قابلیت «وصل» دائم،‌ به کلی سبک و شیوه‌ی مطالعه‌ی ما را تغییر داده و توانایی تمرکز و مطالعه‌ی عمیق را از ما گرفته.

نیکلاس کار با بیانی شیوا و جذاب  در کتاب «کم‌عمق‌ها» به بررسی تاثیرات اینترنت و احاطه شدن ما در حصار نوتیفیکیشن‌ها و یادآورها بر مغز و حافظه‌ی ما و شیوه‌ی کارکرد آن پرداخته. در واقع مسئله این نیست که ما باید سرسختانه در برابر فناوری‌های نوین مقاومت کنیم و استفاده از فناوری‌ها را برخود حرام کنیم، بلکه مسئله این است که دست‌کم در مورد آن‌ها بیندیشم و آن‌ها را بی‌چون و چرا و با این تصور که سود خالص هستند نپذیریم. بلکه از آثار سوء آن‌ها بر زندگی و تفکر آگاه باشیم و بدانیم که در برابر چیزهای فریبنده‌ای که به دست می‌آوریم، چه چیزهای باارزشی را هم از دست می‌دهیم. این‌گونه می‌توانیم تا حدی از اینکه فناوری عنان مغز و ذهن ما را به دست بگیرد جلوگیری کنیم و شیوه‌ی وارد شدنش به زندگیمان را مدیریت کنیم. چرا که «اول ما ابزار را شکل می‌دهیم اما بعد آن‌ها ما را شکل می‌دهند.»

با این مقدمه شما را به خواندن کتاب «کم‌عمق‌ها» با عنوان فرعی «اینترنت با مغز ما چه می‌کند» نوشته‌ی نیکلاس کار، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه هاروارد، و ترجمه‌ی امیر سپهرام، انتشارات مازیار دعوت می‌کنم. ضمنا برای این که بیش‌تر به مطالعه‌ی این کتاب ترغیبتان کنم، این نکته را ذکر می‌کنم که نیکلاس کار، به خاطر نوشتن این کتاب در زمره‌ی نامزدهای دریافت جایزه‌ی پولیتزر در سال ۲۰۱۱ قرار گرفته است.

راستی! فراموش نکنید موقع خواندن کتاب خودتان را برای چند ساعتی از دنیای حواس‌پرتی‌ها «قطع» کنید و بدون مزاحمت نوتیفیکیشن‌ها به مطالعه‌ی این کتاب بنشینید.

 

  • مهسا -

نظرات (۹)

دستت درد نکنه مهسا جان که اینقدر وقت گذاشتی و نوشتی.

 

این کتاب رو چند ماه پیش یکی از دوستان که خودش مشغول خوندنش بود توصیه کرده بود. اون موقع من به چنین کتابی واقعا نیاز داشتم و الان هم خلاصه ش خیلی برام مفید بود ولی تا اطلاع ثانوی پی دی اف ش رو نمیخوام که برام بفرستی :))

 

راستی یه خدا قوت هم بابت سابمیت مقاله ت :)

پاسخ:
ممنووووون:)

خداروشکر که مفید بوده!

خیلی پست خوبی بود و ممنون از اینکه کتاب رو خلاصه کردید. این کتاب برای مدتی توی لیست من بود و بعد از این پست شما تو صف باید بیارمش بالاتر. 

پاسخ:
خواهش میکنم :) خوشحالم که مفید بوده!
آره حتما بیاریدش در صدر فهرست مطالعاتی :دی 

خیلی خوب بود. دستت درد نکنه. :)

پاسخ:
قرررربونت:* امیدوارم که مفید باشه.

سلام. مطلب خوب و مفیدی بود. متشکرم... دعایت میکنم :)

اما چند بار مجبور شدم ازاول شروع به خواندنش کنم (بدلیل عدم تمرکز). مدتهاست متوجه مشکل عدم تمرکزم شده ام. و باید آن را جدی تر بگیرم. چقدر آن قسمت مطالعه عمیق در دوران مدرسه برام ملموس بود... حسرت آن روزها را خوردم... من هم ساعت مطالعه ام از بقیه کسانی که سطح درسی شان همسطح من بود، کمتر بود، اما تمرکز بیشتری داشتم و شیوه به یاد سپاری و یادگیری خودم را. حتی برای کنکور ارشد هم خیلی کمتر از کسانی که رتبه شان همسطح من بود درس خوانده بودم، عملا فقط 5-6 هفته، حتی کلاسهای ترم هفت و هشت را تقریبا کامل شرکت میکردم... اما تو دوران ارشد کلا تمرکزم پرپر شد.. باید برم دنبال برگشتن به بخشی از آن سطح تمرکز.

بند 4. مورد ب و ج را شاید بتونم شخصی سازی کنم. بند د را تلاش کردم ولی موفق نبودم در عملی کردنش.

بند 5 تا بند 9 را باید روشون کار کنم... بند 10 زیاد عملی نیست برای من. چون خیلی از کارهام متاسفانه سطحیه و چاره ای هم جز انجام دادنشون ندارم. باید روی 11 هم کار کنم. 12 را نمیخوام انجام بدم :)) همین جوری اش از کمبود روابط اجتماعی رنج میبرم، تنها ارتباطم با دوستام مجازیه، هر کدوم یک گوشه هستند. بین آدمهای واقعی دور و برم هم که روزانه میبینمشون فقط یک دوست دارم... در مورد بند 13 متاسفانه باید بگم وقتهام عصرها صرف امور خانه داری میشه. کمی آخر هفته ها وقت دارم که میتونم براش برنامه ریزی کنم. با 14 و 15 مشکل بخصوصی ندارم و کارم را با خودم از محل کار نمیبرم خونه. در مورد 16 باهات موافقم.

بازم ممنون که این مطلب را به اشتراک گذاشتی :*

پاسخ:
سلااام.
ممنووون:) دعا لازم دارم :)))))
من راستش یه کم تازگی تونستم با به کار بردن توصیه‌هاش تمرکزمو بهتر کنم. ولی حالا کو تا برسم به حد دبیرستان :(

کیفیت ترجمه فیدیبوش خوبه. کامنت های مردم میگه بده  ولی من خوندم و مشکلی نداشتم  

پاسخ:
ایول. چه خوب. اضافه میکنم به پست نظرت رو.

تشکر برای من خیلی کتاب مفیدی به نظر اومد و تصمیم دارم هرچه سریعتر شروعش کنم. ممنون مهسا:))

پاسخ:
ایول ایول :دی ایشالا که مفید باشه واست!
  • الهه ابوالحسنی شهرضا
  • سلام مهسا

    خیلی خوب بود.

    دعا هم می‌کنیم برات

    کتاب انگلیسی رو می‌فرستی برام؟ :)

    پاسخ:
    سلااام.
    آخ جوون:)
    میفرستم تو تلگرام واست. :**

    درودها،

    سپاس‌ها به خاطر تلاش و توضیحات بسیار مفید، من بخشی از نسخه انگلیسی رو خونده بودم ولی امکانش نشد که ادامه بدم، در برنامه داشتم که بتونم ادامه بدم، بسبار به انجلم این کار تشویق شدم.

    سپاس‌ها

    پاسخ:
    سلام.
    خیلی خوب و خوشحالم:)
    ان ‌شاءالله مفید باشه واستون

    پادکستشو اتفاقا چند وقت پیش گوش دادم

    باید سر حوصله بیام این پست رو بخونم

    پاسخ:
    :) امیدوارم مفید باشه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی