هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

جنگیدن

چهارشنبه, ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹، ۱۱:۱۶ ق.ظ

چند هفته پیش که حالم خیلی خیلی بد بود فکرشم نمی‌کردم که بعد از چند هفته که با جنگیدن خستگی‌ناپذیر شرایطو برگردوندم و تونستم چیزی رو که فکر می‌کردم کاری نمی‌تونم براش بکنم حل کنم از خوشحالی بال درنیارم و نتونم بیام اینجا با خوشحالی از نتیجه‌ی جنگ و از پا ننشستن بنویسم. 

اما شرایط طوری تغییر کرد که دیگه خوشحالیم هم شکننده‌ست. یک جورهایی انگار همه چیز معنای خودشونو از دست دادن تو این دو هفته‌ی اخیر. وقتی بحث مرگ و زندگی میاد وسط همه‌ی چیزهای دیگه خیلی مبتذل به نظر می‌رسن. وقتی می‌بینی مردم دارن می‌میرن و آدم‌هایی که می‌شناسیشون زندانی می‌شن، خوشحالی از موفقیت تحصیلی/کاری مبتذل به نظرت میاد.

نمی‌خوام شعار بدم و غر بزنم... ولی گاهی فکر می‌کنم مگه ما چی میخواستیم از زندگیمون؟ جز همین چیزهای معمولی؟ همین که بتونیم تلاش کنیم و نتیجه‌ی تلاشمون رو ببینیم؟ همین که از آسمون یه اتفاق نیاد همه‌شو نابود کنه؟ همین که بتونیم با عزیزانمون خوشحالیمون رو جشن بگیریم؟

واقعا چیز زیادیه این‌ها؟ نمی‌دونم. شاید هم هست. شاید ما بیخود فکر می‌کنیم ظلم شده بهمون در تمام زندگی و مینیمم‌های زندگی ازمون دریغ شده.

نمی‌دونم.

انی وی... هر قدر هم مبتذل، من امروز یه لحظه لبخند زدم. روح مرده‌ی درونم سر جاشه ها. ولی لبخند زدم. 

  • مهسا -

نظرات (۲)

خوشحالم که نتیجه جنگت پیروزی بود خیلی خوشحال. 

پاسخ:
ممنونم:*

هورااا پس تلاشهات نتیجه بخش بود :) :*

مبتذل نیست، حق داری ناراحت باشی، خوشحال باشی، لبخند بزنی... اینکه یک عده کام را تلخ میکنند، باعث نمیشه حق طبیعی خوشحال و ناراحت بودن مبتذل بشه

پاسخ:
:***
خیلی عصبانیم که به قدر کافی نتونستم خوشحال بشم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی