هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

حقوق زنان

دوشنبه, ۱۰ فوریه ۲۰۲۰، ۰۳:۴۰ ب.ظ

جمعه عصر بود و خسته از کار هفتگی بودیم. بنا به روال معمول رفتیم کافه‌ی دانشگاه.  بوی الکل که همه جا رو پر کرده بود اذیتمون می‌کرد ولی به خاطر سردی هوا تصمیم گرفتیم داخل بشینیم. bitterballen و سیب‌زمینی سرخ‌کرده و آبجو و آب پرتقال. مثل همیشه. روز معمولی بود و حرفای معمولی می‌زدیم. بر خلاف همیشه سه نفر بیشتر نبودیم: من و یک پسر یونانی و یک دختر هلندی. نمی‌دونم بقیه داشتن چی کار می‌کردن. قرار بود نیم ساعتی استراحت کنیم و پاشیم بریم. ولی اینقدر بحث فرهنگیمون داغ شد که ۴ ساعت همون جا نشستیم و حرف زدیم. دوست هلندیم کنجکاو بود درمورد رسم و رسوم ازدواج در ایران بدونه. به خصوص که ایرانی‌های ما اکثرا متاهلن و با همسرانشون با هم اومدن. می‌خواست بدونه که چرا سن ازدواج پایینه تو ایران و چرا آدما اینقدر زود ازدواج میکنن و آیا این به خاطر مهاجرته یا در حالت عادی هم همینطوره. خیلی کنجکاو بود در مورد همه زوایای ازدواج ایرانی و پشت سر هم سوال می‌پرسید و  منم سوالاتش رو جواب می‌دادم. هر لحظه قیافه ش بهت‌زده‌تر می‌شد. درمورد پاسپورت و خروج از کشور پرسید. در مورد حقوقی که داریم و نداریم پرسید. در مورد فشار اجتماعی برای ازدواج پرسید که آیا مثل چینه یا نه؟ (تو چین این فشار برای ازدواج هر چه زودتر و پیش ازا ون که دیر بشه رو مشابه ما دارن). درمورد طلاق پرسید. گفتم که حق طلاق رو بای دیفالت نداریم و در سال‌های اخیر فعالان حقوق زنان یادمون دادن که میشه حق طلاق رو با ثبت محضری گرفت که اونم هزار گرفتاری داره و جاهای خیلی کمی ثبتش می‌کنن و همونم معلوم نیست چقدر ضمانت اجرایی داشته باشه. بعد در مورد مهریه گفتم که ازش به عنوان اهرم فشار موقع طلاق استفاده می‌شه. (در صحبت با دوست چینیم متوجه شدم اونا هم چیزی مشابه مهریه رو دارن که مقداری پوله که خانواده‌ی پسر به خانواده‌ی دختر میدن برای نشون دادن حسن نیتشون ولی خانواده‌ی عروسی بنا به عرف اون پول رو برمی‌گردونن. ولی مقدار این پول بنا به شان اجتماعی دختر تعیین میشه و برای خانواده‌ها بسیار مهمه.) مهریه هیچطوری تو کتشون نمی‌رفت و هی پشت سر هم سوال می‌پرسیدن و بعد از جواب هر سوالی قیافه‌شون بهت‌زده‌تر می‌شد. بهش در مورد  تجربه‌های تلخ ازدواج و طلاق دوستان دانشگاهم گفتم و مشکلاتی که میتونه به وجود بیاد به خاطر قانون زن‌ستیزمون. بهش در مورد دختر ایرانی که تازه ازدواج کرده بود با یه دانشجوی دکتری دانشگاه TU Delft و اومده بود پیش شوهرش و پیش از پیش از سال نو توسط شوهر دانشجوش به قتل رسید گفتم. در مورد اینکه پیش از به قتل رسیدن بارها به خانواده‌ش گفته بود شوهرش کتکش می‌زنه و ازشون کمک خواسته بود و ازش دریغ کرده بودن... . درمورد خروج از کشور ازم پرسیدن. گفت از دوست ایرانی دیگرمون شنیده که پیش ازدواج به اجازه‌ی پدر برای خروج از کشور احتیاج داریم و بعد از ازدواج به اجازه‌ی شوهر. گفتم نه اینطوری نیست و بعد از ۱۸ سال و پیش از ازدواج به اجازه کسی نیاز نداریم ولی به محض ازدواج اجازه‌مون به شوهرمون منتقل میشه. گفت پس تو الان دز آزادترین دوره‌ی زندگی به سر می‌بری؟:))) گفتم آره دقیقا.

 

بعد باز درمورد جهیزیه و مراسم عروسی و و اینطور چیزا کلی سوال پرسیدن و من همه رو جواب دادم و بعد از جواب دادن هر سوالی با دیدن قیافه‌شون بیشتر پشیمون می‌شدم از اینکه این بحث مطرح شده. به نظر خودم اینقدر هم که اونا وحشت می‌کردن وحشتناک نبود شرایط ولی خب واقعیت اینه که من اینقدر توش فرو رفتم که عادت کردم... در نهایت و بعد از پرسیدن تمام سوالاشون ازم پرسیدن چرا با وجود این همه قوانین وحشتناک ازدواج میکنین؟! گفتم اولا که ما نمیتونیم مثل شما خارج از ازدواج با کسی زندگی کنیم، بعد هم که زندگی همه که به این مسیر بد نمیره. خیلی‌ها هم زندگی خوب و خوشحالی دارن. دوست هلندیم گفت با این وجود من اگر قرار بود با ازدواج تحت سیطره‌ی این قوانین قرار بگیرم محال بود ازدواج کنم. گفتم تو الان داری با دوست‌پسرت زندگی میکنی. در شرایطی که چنین اجازه‌ای نداشته باشی بازم اینطوری فکر میکنی؟ گفت واقعا نمی‌دونم که ارزشش رو داشت یا نه!

 

جالب هم بود که فرداش من پست نجمه واحدی رو دیدم درمورد ابلاغیه وقت دادگاهش... 

 

بعد شروع کردن به سوال پرسیدن درمورد حقوق LGBTQها و اینکه تکلیف همجنسگراها تو ایران، چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ قانونی، چیه؟ گفتم راستشو بخوای تا زمانی که پنجاه درصد از جمعیت کشور ما سودو-هیومن حساب میشن، جایی برای بحث درمورد حقوق گروه‌های اقلیت‌تر مثل LGBTQ نمی‌مونه. ما هنوز به اون نقطه‌ای نرسیدیم که اولویت اول مبارزاتمون اون گروه‌ها باشن. گفت واقعا متاسفم و غمگین وقتی به این فکر میکنم که چقدر دغدغه‌های ما تو اروپا احمقانه‌س وقتی در جاهای دیگری از دنیا مردم در چنین شرایط غیرانسانی زندگی و مبارزه میکنن. که البته دوست یونانیمون یادآوری کرد که اروپا همه‌ش مثل هلند نیست و تو یونان هم به لحاظ فرهنگی خیلی خیلی مسائل متفاوته.

 

آخرش هم پرسید که آیا اگر یه غیر ایرانی درمورد حقوق زنان تو ایران بنویسه (با توجه به اینکه با عواقب مشابه فعالان حقوق زنان تو ایران مواجه نمیشه) آیا مردم ایران ناراحت میشن و به نظرشون دخالت میاد یا نه؟

 

واقعا بحث سخت و عجیبی بود. برای من توضیح دادن آسون بود ولی دیدن ناباوری و وحشتشون بیشتر بهم یادآوری میکرد که چقدر همه چیز اشتباه و بده تو ایران. و این آزاردهنده بود.

 

  • مهسا -

نظرات (۹)

واقعاً هیچی نمی‌شه گفت. انسان بودن ما به رسمیت شناخته نمی‌شه. همین. 

پاسخ:
واقعا... اون تیکه‌ای رو که اضافه کردم هم ببین...

دقیقاً سودوهیومن عبارت درستیه.

فکر می‌کنم پدر همچنان می‌تونه ممنوع‌الخروج کنه. گرچه اجازه‌اش لازم نیست، اما لازمه اعلام مخالفت نکرده باشه. 

پاسخ:
آره فکر میکنم همینطوره. ولی اگر ممنوع‌الخروج نکنه مثل کیس شوهر داشتن بای دیفالت ممنوع الخروج نیستیم...

خیلی قوی هستی مهسا.

 

من اصلا توانایی این رو ندارم که تا اینقدر ریز مسایل رو توضیح بدم. دلم میخواد زمین دهن باز کنه برم توش در چنین مواقعی و بحث رو عوض میکنم.

 

پاسخ:
وااااقعا سخته:)) ولی من خوشم میاد از توضیح دادن. بیشتر می‌فهمم چقدر وضعمون بده و نیازمند تغییر. 

سلام!

اتفاقا بر خلاف حرف های شما من فکر میکنم ما تو ایران مخصوصا تو سال های اخیر خیلی دیر تر به نسبت اروپایی ها ازدواج میکنیم یا به شکل جدی وارد رابطه میشیم. این بیشتر اما شاید بر میگرده به اطرافیانی که ما دیدیم. من اگه کسی ازم بپرسه چند سالگی تو ایران سن معمول ازدواجه، من میگم سی سالگی. واقعا هم به خاطر شرایط مالی فکر کنم تا سی سالگی خیلی ها ازدواج نمیکنن. اگر هم کسی از من بپرس دوست دختر دارم یا نه من معمولا دیگه میگم این سوال خیلی پریواته :)چون واقعا براشون عجیبه اگه کسی تو سن من دوست دختر نداره! ولی اینا در اصل تفاوت های فرهنگی مذهبیه. نه میشه گفت ما اشتباه میکنیم نه اونا. به استثناء مسئله عدم اجازه خروج به زنان متاهل که تبعیض واقعی علیه زناس یا موارد این قبیل من از اینکه ما این سنت رو داریم که مهریه بدیم و اینا خجالت نمی کشم و باز تاکید میکنم البته این نمیتونه دلیل باشه درسته یا غلط. اما در رابطه با LGBTQ من خیلی تو این مسائل دخالت نمیکنم :) فقط میتونم بگم خیلی از موارد اونا به چیزی که میخواستن تو ج.ا میتونستن برسن ولی خیلی اوقات ما نمیتونستیم. واقعا نمیدونم چطوری توضیح بدم که سوء برداشت نشه ولی مطمئنم تا حد زیاد اگه رفراندومی گذاشته بشه تو ایران غالبیت نه به آزادی ازدواج همجنس میگن! این بده و نشون میده ما هنوز به اندازه کافی به آزادی مدنی برای همه معتقد نیستیم؟ من فکر نمیکنم! حداقل نه گفتن به همچین چیزی از نظر من عادلانه تر از بله گفتن به ممنوعیت ساخت مناره تو سوئیس ( فکر کنم زوریخ بوده ) که مهد آزادی شناخته میشه یا برگزیت باشه!

پاسخ:
سلام.
من نگفتم سن ازدواج پایین یا بالا نشانه‌ی چیز بدیه ها! فکر کنم اشتباه فهمیدید. نگفتم هم که سن ازدواج تو ایران پایینه. این بچه‌ها براشون سوال پیش اومده بود که چرا ایرانیهای ما همه متاهلن (که یعنی تو سن زیر ۲۵ سال ازدواج کردن).
بحث سر حقوق زنان و رسم و رسوم غلطمون در ازدواج و حقوقی که نداریم و اینهاست. که بله. صددرصد مال ما غلطه.
از من هیچ وقت سوال خصوصی نمیپرسن. خیلی محتاطن در این مورد.

در مورد بقیه‌ی موارد دیگه نظر شخصیه. من نظر شخصیم با شما متفاوته. 

تا حالا عاشق شدی؟ 🙃

پاسخ:
چرا باید به سوال به این خصوصی‌ای جواب بدم؟

دقیقا!

من یه بار دیگه متن شما رو خوندم و دیدم خیلی از برداشت های شخصی خودم رو به شما نسبت داده بودم

شرمنده :) 

پاسخ:
دشمنتون شرمنده.

من یکی دو بار در شرایط مشابهی قرار گرفته ام و میدونم توضیح این چیزا چقدر سخته و ساعتی بیش دوام نیاوردم در بحث :)) چهاااار ساعت توضیح دادی واقعا تحسینت میکنم :))

پاسخ:
:)))) واقعا سخت بود 😂

زور نکردم جواب بدی که. چرا این قد لحن تند؟ :)

من اگه ازم سوالای این جوری که به فکر بندازتم و مجبور نباشم جواب بدم بپرسن ناراحت نمی‌شم؛ امّا اگه ناراحت شدی ببخشید به هر حال.

پاسخ:
سوال به فکرفروبرنده‌ای نبود. بدیهتا هرکسی میدونه تا حالا عاشق شده یا نشده!
 سوال کاملا شخصی بود و من از اینکه کسی ازم سوال شخصی بپرسه بسیار ناراحت میشم. مرزهارو باید رعایت کرد.

هعی... :( من از نزدیک که نمی‌شناسمت، ولی توی این چندین سالی که دورادور باهات آشنا بودم همیشه برام قابل احترام بودی (و هستی) و به عنوان یه دختر قوی بهم امید می‌دادی... این برخورد تند حقم نبود. :(

حالا شایدم بود. ولی اینا رو گفتم که بدونی قصدم فضولی یا اذیت کردن یا ناراحت کردنت نبود. معذرت می‌خوام.

پاسخ:
شما لطف دارید به من.
خواهش میکنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی