هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

روزمره!

دوشنبه, ۳۰ آگوست ۲۰۲۱، ۰۱:۱۲ ب.ظ

نمی‌دونم چرا اینقدر برام روزمره نوشتن سخت شده! بارها اومدم و تلاش کردم بنویسم ولی نشد. امروز به خودم قول دادم که هرچی به ذهنم رسید رو بنویسم و بفرستم. 

 

۱. چند هفته پیش سفری رفتم پیش دوست نادیده‌ای -رعنا- در وین. کل ارتباط من و دوستم مجازی بود و اینکه دعوتم کرد برم خونه‌ش واقعا هیجان‌انگیز بود. وین زیبا بود و پر از موسیقی. یه قول معروفی هست که میگن جلوی یه آدم رندوم رو بگیری توی وین میتونه واست بتهوون و موتزارت بزنه. :)) من نمیدونم چقدر این حرف درسته ولی من هرچی راه میرفتم تو این شهر به آدم‌های رندومی برمیخوردم که شغلشون واقعا نوازندگی بود. با دوستم به دیدن خونه‌ی فروید رفتیم، خیابان‌های شهر رو گشتیم، به کتاب‌فروشی بسیار هیجان‌انگیزی رفتیم که شبیه فیلم‌ها بود،‌ به قلعه‌ی خیلی قدیمی رفتیم از زمان امپراتوری اتریش-مجارستان و یک عالمه خوراکی‌های خوشمزه خوردیم. :))‌(امضا: یک عدد از قحطی بدغذایی هلند دررفته) 

ولی هیجان‌انگیزترین بخش سفر جایی بود که با بلیت رایگان رفتیم به یه کنسرت و در بهترین جاش نشستیم :))‌کنسرت ترکیب اپرا بود با بخشی از آثار موتزارت و واقعا تجربه‌ی تکرارنشدنی بود. من از قبل از این سفر قرار بود که هفته‌ی بعدیش به پراگ (کشور چک) برم و وقتی دوستم متوجه شد، قرار شد که اون هم بیاد تا دوتایی پراگ رو بگردیم و اینطوری من هم از تنهایی دراومدم.

گذروندن این چند روز با رعنا با تمام خوبیش این بدی رو داشت که یادم آورد که چقدر تنهام تو آمستردام و با وجود داشتن دوستان بسیار، چقدر از نداشتن یه دوست هم‌دل و هم‌فکر در رنجم.

 

موقع برگشت هم اتفاق عجیبی افتاد. پای پرواز بهم گفتن تعداد بلیت فروخته شده بیش از صندلیهاست و برای ۵ نفرمون جا ندارن!!! من واقعا باورم نمیشد این حد از بی‌برنامگی رو و از طرفی باید حتما روز دوشنبه در آمستردام میبودم چون مرخصیم تموم میشد. بعد از وارد شدن استرس زیاد به خاطر اینکه یه زوج به پرواز نرسیدن من و یه آقای نوازنده‌ای که فرداش تو آمستردام اجرا داشت تونستیم سوار هواپیما بشیم. ولی اینکه چه اتفاقی برای ۳ نفر دیگه افتاد رو نمیدونم!!

 

۲.

من با هواپیما رسیدم به پراگ و به خونه‌ای رفتم که رزرو کرده بودم و دوستم چند ساعت بعدش رسید. در قدم اول شهر به نظرم خاکستری و کمونیستی اومد و خیلی تو ذوقم زد. ولی وقتی دوستم اومد و با هم شهر رو گشتیم واقعا واقعا عاشقش شدم. اثر تنها نبودن و داشتن کسی تا این اندازه نزدیک -از نظر فکری و اعتقادی- موقع گشت و گذار در شهر به وضوح در نظرم نسبت به این شهر تاثیر داشت. پراگ شهر فرهنگی بود و پر از رنگ و شعر و موسیقی بود. ساختمونها ترکیبی از رنگی رنگی‌های شاد با خاکستری‌های به جامانده از زمان کمونیسم بودن. این تضاد واقعا برامون جالب توجه بود.

ما پراگ رو در ۳ روز با ۴۸ کیلومتر پیاده‌روی گشتیم، به کتابخونه‌ی ملیش رفتیم که شبیه کتابخانه‌ی هاگوارتز بود، به موزه‌ی کمونیسم رفتیم،‌ قلعه‌هایی رو دیدیم و بقیه‌ش رو در شهر قدم زدیم و از منظره‌ی پل چارلز و روح زیبای شهر لذت بردیم. مجددا هم مقدار زیادی خوراکی خوشمزه خوردیم :)))

سفر خیلیییی خوب و دوست‌داشتنی بود و کنار دوستم بسیار بهم خوش گذشت. 

 

۳. 

این تصویر از خودم که تنهایی با یه کوله از خونه‌ی خودم خارج بشم، برم به یه کشور دیگه و چند روز بعد برگردم به خونه‌ی خودم هنوز هم واسم تصویر خیلییی غریبه‌ایه. 

 

۴.

از چند ماه پیش شروع کردم به تمرین دویدن و موفق شدم به ۵ کیلومتر دویدن پیوسته برسم. این بزرگترین دستاورد ۲۸ سالگیمه که به ورزش و فعالیت جسمی علاقه‌مند شدم و و رزش شده بخشی از زندگی روزمره‌م:))‌

 

۵.

در حال مشورت و تکاپو برای خریدن دوچرخه‌ی جاده‌م برای سفرهای طولانی بین شهری و بین کشوری. و بی‌نهایت براش هیجان دارم. 

 

۶.

زنده موندن، سر پا موندن و از هم نپاشیدن تو اوضاع و احوال کنونی بسیار سخته. تقریبا هرروز من یک مبارزه‌س با خودم برای اینکه از هم نپاشم و فکر وضعیت فاجعه‌بار ایران و افغانستان متلاشیم نکنه. تنها زندگی کردن جایی این همه دور از همه کسانی که دوستشون دارم در چنین شرایطی اصلا حال خوبی نیست... 

 

 

  • مهسا -

نظرات (۷)

سلام مهسا جان :)

 

چقدر لذت بردم از خوندن روزمره های رنگارنگت!

 

چطور دلت میاد این لحظه ها رو با ما شریک نشی؟ :)

 

وین و پراگ عالی بودن! خوشا به سعادتت عزیزم :) 

چه خانم ورزشکاری هستی پس شما! آفرین بهت.

 

فکر کنم بتونی زندگیت رو به قبل از ۲۸ سالگی و بعد از ۲۸ سالگی تقسیم کنی :)

 

دیروز دوستم می گفت الان کروناست و ما همش قرنطینه ایم و گرنه معلوم نبود تو تا حالا چند تا کشور رو درنوردیده بودی! بعد اومدم یادداشت تو رو خوندم! گفتم بهت بگم از طرف من هم وکیل باش و حق سفر و گشت و گذار رو از این دنیا بگیر! حالا که تو قلب اروپایی و به راحتی می تونی این ور و اون ور بری :)

 

در مورد ۶ هم باهات موافقم! :( 

پاسخ:
سلاااام😍😍
واقعا نمیدونم چرا اینقدر سختمه بنویسم در حالی که کلی هیجان انگیز بود سفرهام. هی دنبال نگاه فلسفی کردن به همه چیزم انگار:))))

واااقعا این تغییره اینقدر گنده‌س که همینطور که گفتی میتونم زندگیمو به قبل و بعدش تقسیم کنم.

ایشالا زودتر تو هم برگردی به سفر کردن و از دست این کرونا راحت شیم! من اینجا به خاطر اروپا بودن واقعا این امکانو به راحتی دارم و حیفه که استفاده‌ش نکنم:))

سلام. وای چه روزمره هیجان انگیزی بود... مکان هایی که دیدی را تصور کردم و به وجد اومدم...

رمز موفقیت شما در روزمره کردن ورزش چیه؟ من مدام شکست میخورم. چند روز انجام میدم، چند روز ول میشه، و دوباره از اول.

سفر بین شهری... چشمام ستاره ای شد...

خوب باشی مهسا جان :*

پاسخ:
سلااام😍😍😍😍واقعا جذاب بود این چند هفته😅😅
من راستش رمز موفقیتم این بود که به دوستانم قرار جمعی گذاشتیم که هفته‌ای سه روز بدویم. اگر کسی نمیدوید کل گروه جریمه میشدن و باید دراز و نشست میرفتن:)؛ این رودربایستی باعث تعهد به قرار جمعی شد و برای من تبدیل به عادت شد و کم کم ازش لذت بردم. 

ممنووووووونم😍😍😍😍
  • الهه ابوالحسنی شهرضا
  • خیلی زیبا بود :)

    باز هم بنویس برامون

    پاسخ:
    چششششم😍 نمیدونم چرا اینقدر سختمه!!
  • راحله عباسی نژاد
  • چقدر وین خوب بود. دلم خواست. کاش بشه بیام اروپاگردی یه روزی.

    پاسخ:
    وای واای واقعا خوب بود. ایشالاااا بیاییی منم ببری با هم بگردیم:)))

    ممنون از پاسخ ات... متاسفانه قرار حضوری نمیتونم داشته باشم. قرار مجازی دارم اما نه به این جدیت...

    پاسخ:
    نه نه قرار حضوری نه. دوستانم هر کدوم یه جای دنیان اصلا:)) ولی قرار گذاشته بودیم یکشنبه به یکشنبه چک کنیم که هر کسی سه بار دویده باشه در طول اون هفته و در غیر اینصورت جریمه بشیم همگی.

    به‌به چه سفر دلچسبی بوده 

    ما شاء الله انتظار 5 کیلومتر رو نداشتم. (شاید هم چون خودم چاقم بنظرم عدد خیلی بزرگی میاد :)) )

    پاسخ:
    ۵ کیلومتر واااقعا زیاده:))) ولییی با تمرین میشه بهش رسید 😍 

    چه خوب... :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی