هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

دوچرخه‌سواری

دوشنبه, ۱۵ نوامبر ۲۰۲۱، ۰۲:۰۶ ب.ظ

دیروز خیلی هیجان‌انگیز بود چون که ۷۰ کیلومتر دوچرخه‌سواری کردم. :دی

مقدمه‌ی خوبی بود برای رسیدن به هدفم که سفرهای دوچرخه‌ای چند روزه و بین کشوریه. ولی خب خیلی هم سخت بود. :))‌ من بعد از ۳۵ کیلومتر دیگه واقعا واقعا واقعا خسته بودم و هر ۵ کیلومتر می‌ایستادم تا چند قلپ آب بخورم، با یه خرما انرژی بگیرم و بعد مسیر رو ادامه بدم. یه جا هم رفتم توی یه شهر کوچیک که هممممه جاش بسته بود و به زحمت یه کافه‌ی دوست‌داشتنی پیدا کردم و ۲۰ دیقه‌ای استراحت کردم و با قهوه دوپینگ کردم برای ادامه‌ی مسیر. :))

 

ولی خب واقعا حس فوق‌العاده‌ای بود. 

وقتی فکر می‌کنم به ۳ سال پیش که روزهای اول با دوچرخه‌ی معمولی شهری هم به سختی دوچرخه‌سواری می‌کردم و گاهی از دوچرخه‌سواری تو باد و بارون به گریه می‌افتادم و با الان مقایسه‌ش می‌کنم که ۳۰ کیلومتر از این ۷۰ کیلومتر رو در جهت مخالف باد شدید داشتم میومدم (به دوچرخه‌سواری خلاف باد میگن Dutch Mountains چون که کوه ندارن ولی غلبه به باد به اندازه‌ی غلبه بر جاذبه‌ی زمین انرژی‌بره) هیجان‌زده‌تر میشم حتی. انجام کارهایی که در ظاهر بیش از حد توانمه بهم انرژی مضاعفی میده. یه جوری که انگار میفهمم که بیش از حد تصور خودم «می‌تونم». همین حس رو موقع دویدن‌‌های طولانی‌تر از ۴.۵ کیلومتر تجربه میکنم. ۴.۵ کیلومتر جاییه که حس میکنم دیگه بیشتر از این نمیتونم. ولی یهو به خودم میام و میبینم که تونستم. که رفتم بالاتر... . و این یه سرخوشی بی‌حدی بهم میده که اعتیادآوره.

زندگی با من سر صلح نداره (نمی‌دونم با بقیه داره یا نه) ولی خب تو همین جنگ بی‌وقفه هم تلاش می‌کنم چیزهایی یاد بگیرم. آدم‌ها فکر می‌کنن من خوشحالم یا زندگی راحتی داشته‌ام و دارم. چون بروز نمیدم بلاهایی رو که به سرم میاد. چون فالوئرهای اینستاگرامم آدم‌های نزدیکی نیستن که علاقه داشته باشم در جریان زندگیم باشن. :)) همین هم باعث میشه که گاهی کنایه‌های پرنیشی بهم بزنن. چیزی تو مایه‌های «آهای دختره‌ی خوش‌گذرون». با اینکه یاد گرفته‌ام که به این حرفها گوش ندم، دروغ گفتم اگر بگم دردناک نیستن. 

 

وقتی آدم اونا همه ساعت روی دوچرخه‌س وقت داره به چیزهای زیادی فکر کنه. چیزهایی عجیب و جالب و شاید گاهی دردناک. دیروز داشتم فکر می‌کردم به اینکه عجیب‌ترین چیزی که تو زندگی بهش فکر کردم و بعدش دیگه آدم قبلی نشدم -در نوجوانی- این بود که همه‌ی آدم‌ها یه «من» دارن. یعنی فقط من نیستم که میشینم با خودم در مورد خودم فکر میکنم و همه چیز رو در نسبت با خودم می‌بینم. کشف اینکه همه یه «خود» دارن برای خودشون و یه دنیای درونی و «من» برای خودشونم باعث شده بود چند روزی در حال تعجب و شگفتی بگذرونم. کشف سنگینی بود برای نوجوانیم. دیروز داشتم کتاب صوتی «گاه ناچیزی مرگ» رو گوش می‌دادم و همزمانش به این چیزهای عجیب و کشف‌های غریبی که در عین سادگی زندگیم رو خیلی عوض کردن فکر می‌کردم. 

 

به تعداد موهای روی سرم بهم گفته شده که آدم عجیبی هستم و به چیزهای عجیبی فکر می‌کنم. چند نفری بوده‌اند که وقتی به گوشه‌ای از دنیای درونی من پی بردند اینقدر ترسیدند که ازم فاصله گرفتند. فکر می‌کنم یه جایی و یه نقطه‌ای از زندگی بود که تصمیم گرفتم دیگه درمورد دنیای درونیم حرفی نزنم. که مکالمات رو بیارم در حد صحبت از آب و هوا، تقریحات، درس و کار و یا نهایتا خاطرات سطحی خانوادگی یا دوستانه بی تحلیل شخصی پشتش. همین هم شد که من بیشتر درون خودم زندگی می‌کنم تا در دنیای بیرون. روزهایی که بولی می‌شدم تو مدرسه رو همینجور تحمل می‌کردم. توی ذهن خودم اون مدرسه هاگوارتز بود و من یه گریفندوری بودم که مورد نفرت اسلایترینی‌ها بود و این بولی شدن‌ها به خاطر همین بود که من متعلق به گروه قهرمان‌تر و شجاع‌تر بودم. تو دنیای ذهنی خودم من یک جادوگر بچه بودم و اون مدرسه هاگوارتز و اینجوری بود که تحمل بولی‌شدن‌ها آسون می‌شد.

چرا این‌هارو نوشتم؟ چون دیروز وقت داشتم به تمام این‌ها فکر کنم. و یک دور دیگر مرور کنم که چندین بار بهم گفته شده آدم عجیب و من سکوت کرده‌ام. و ساکت و گوشه‌گیر و خسته‌کننده بودن رو به عجیب بودن ترجیح داده‌ام. 

 

                                    

 

  • مهسا -

نظرات (۵)

70 کیلومتر؟ 

تو بی نظیری مهسا :*

آفرین بهت حسابی جای تحسین داری :)

 

هر چقدر دلت می خواد عجیب باش دخترم :)  

مگه همه باید معمولی باشند؟ اصلا اگر عجیب ها نباشند ما چطور معمولی ها رو تشخیص بدیم؟

 

ولی خوش به حالتون کوه و تپه ندارید. ما تو سیدنی زمین صاف نداریم و همش تپه هست واسه همین من دوچرخه سواری واسم سخته!

پاسخ:
سلااام:*
متشکرم :) 
حالا به جاش ما اینجا در هموارترین و پست‌ترین کشور جهان دلمون برای کوه و شیب و ارتفاع تنگ شده :)))))))

من اصراری ندارم که معمولی باشم. ولی خب خسته‌کننده هم هست اینکه دائم این عجیب بوذن بهم یادآوری بشه...

هفتااااد کیلومتر (چشمای قلبی) آفففرییین ... پیشرفتت عالیه...

فکر کنم هوش هستی گرای خیلی قوی ای داری.. لذا افراد کمی درکت میکنند..  چیزایی هم که بهشون فکر میکنی عمیق و جالب هستند. اگر هییچ وقت در موردشون حرف نزنی، کسانی هم که دغدغه ها و فکر های این چنینی دارند، فرصت مصاحبت و لذت بردن از گفتگو با تو را از دست میدن.. 

تصور ذهنی ات در مورد هاگوارتز جهت قابل تحمل کردن شرایط را خیلی دوست داشتم :)

پاسخ:
مرسیییییی:***** خودم شوکه شدم واقعا که تونستم :)) یعنی بعد از ۳۵ کیلومتر دیگه حس میکردم توانم تموم شده :)) و فکر میکردم فقط ۵ کیلومتر مونده/ بعد مسیرو چک کردم و دیدم که نخیر! ۳۵ کیلومتر مونده. :))

آخه حرف زدن درموردشون هم کمکی نمیکنه :(‌چون کسی درک نمیکنه و فقط ازم فاصله میگیرن. آدمای زیادی هستن که از اینجور فکرها میترسن...

من عین آن شرلی میمونم :))) تو تصویرسازیهای خودم زندگی میکنم و همینطوری هم شرایط سخت رو قابل تحمل میکنم برای خودم. 

کوهم همینه، جاهای پر چالش صبح زود میریم و وسط مسیر له میشیم تموم که میشه میگیم وای چقدر خوب دوباره از اول 😂

 

#ستاد_گول‌_زدن_و_تبلیغ_کوه :))

 

 

+ و چقدر عالی که لذت بردی و می‌بری و فکرات هم خیلی خوبند 🙂

پاسخ:
:)))
گیریم که من مشتاق کوه بشم. کو کوهی که بریم؟:))))

+ مرسییییی :) ایشالا بار بعدی یه روزی که حالت خوب باشه و نخوای بعدش بری والیبال بریم یه دونه طولانی با همدیگه :)‌

اووه 70 کیلومتر :) آفرین دختر. چقدددر هیجان انگیز :). موفق باشی. چه حس خوبی داره، حس سبکی، رهایی ... حتا اگه این رکاب زدن با کلی فکر و خیال باشه.

پاسخ:
ممنوووون:) واااقعا حس خوبیه 😍

بهت تبریک می‌گم از اون رکوردهای فوق‌العاده که بعداً مادربزرگ‌ها با افتخار برای نوه‌هاشون تعریف می‌کنند :))

پاسخ:
:)))))))))))) 
مرسی مرسی :)))) امیدوارم که این رکورده رو بارها بشکنمش بعدها :))‌

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی