هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

BlogMas- روز دوازدهم- Celebrate the life!

يكشنبه, ۱۲ دسامبر ۲۰۲۱، ۰۵:۳۰ ب.ظ

توی لینکدین یه خانم ایرانی که توی ماکروسافت کار می‌کنه یه پست گذاشته بود و نوشته بود سال گذشته سال اولی بوده که به ماکروسافت پیوسته و تو همین سال کلی بلا به سرش اومده. پدرش تشخیص سرطان پیشرفته گرفته، شیمی‌درمانی شده و بعد خیلی ناگهانی فوت کرده. نوشته بود واقعا از این شرکت و همکارام ممنونم که با اینکه سال اولم بود این همه ازم حمایت کردن و بهم فرصت دادن برم ایران پیش پدرم بمونم هفته‌های آخر و حسرت نبودن رو با خودم تا آخر عمر نگه ندارم...

بعد یکی از منیجراش نوشته بود که خودش هم اوایل کارش چنین چیزی رو تجربه کرده بوده. پدرش سرطان داشتن و فوت کردن و پیشش نبودن (تاکید کرده بود که تازه تجربه‌ی من کجا که خودم آمریکا و پدرم کانادا بود و تجربه‌ی تو کجا که پدرت سمت دیگه جهان زندگی می‌کرد). و نوشته بود امیدوارم که فرصت کافی پیدا کرده باشی برای اینکه celebrate his life. این جمله‌هه خیلی ذهن منو مشغول کرد.

همون مراسمی که توی همه‌ی فیلمای خارجی می‌بینیم که دور هم جمع می‌شن بعد از خاکسپاری یا بعد از مراسم سوزاندن جسد و خاطرات عمدتا خوبشون از فرد درگذشته رو می‌گن مراسم جشن گرفتن زندگی فردیه فوت کرده. همیشه وقتی توی فیلما اینو می‌دیدم به نظرم این کار خیلی قشنگ میومد. اصطلاحشو ولی نمی‌دونستم.

حالا که این نوشته بود این جمله رو، متوجه شدم این همونه. چقدر جمله‌ی قشنگیه. احساسم اینه که ما وقتی کسی فوت می‌کنه تاکیدمون رو روی فوتش می‌ذاریم و نحوه‌ی مرگش و بعد از مرگش. به زندگیش کمتر فکر می‌کنیم،‌به کارهای خوبی که کرده و ... . چقدر قشنگتر می‌شه اگر که واقعا جشن بگیریم زندگی اون آدم رو. 

چند روز پیش (روز دانشجو) هفتمین سالگرد درگذشت دکتر فخرایی بود. یکی از اساتید خوشنام دانشگاه تهران که وقتی من سال آخر کارشناسی بودم بر اثر سرطان فوت کردن. خانومشونم استاد زبان تخصصی ما بودن.

اون زمان به جز مراسم پرشکوه تشییع جنازه‌ای که براشون برگزار شد، بعدش چندین تا مراسم برای بزرگداشت ایشون گرفتن توی دانشگاه که به نظر من واقعا جشن گرفتن زندگی ایشون بود. اساتید، دانشجوها، همسرشون، همکاراشون و ... اومدن و صحبت کردن درموردشون. در مورد ابعاد مختلف شخصیتشون و کارایی که به خوبی انجام داده بودن یا برعکس، نتونسته بودن به خوبی انجام بدن. حرف‌های زیادی در مورد ایشون زده شد و به نظر من آن چیزی که توش پررنگ شد، زندگی ایشون بود نه مرگشون. و چی درست‌تر و قشنگتر از این؟ هرسال روز دانشجو به یاد ایشون میفتم و تمام خاطرات خوبی که ازشون شنیدم و براشون فاتحه‌ای می‌خونم .

 

پارسال مستندی در مورد مریم میرزاخانی ساخته شد که واقعا زیبا و قشنگ بود. مریم میرزاخانی آدمی بوده که به شدت روی خصوصی موندم زندگی شخصیش اصرار داشته و توی این مستند به خوبی به این خواسته‌ی ایشون احترام گذاشته شد. ولی زیباترین بخشش این بود که درمورد زندگیش ایشون بود و نه درمورد مرگشون. به جای اینکه بیاد از مرگش حرف بزنه، بیماریش و فشاری که به فرزند و همسرش اومده، در مورد اینکه چقدر آدم فوق‌العاده‌ای بوده و چقدر خوب زندگی کرده صحبت کرد. این هم به نظر من مصداق همون جشن گرفتن زندگیه. 

 

توی فیلمی که درمورد زندگی تختی ساخته شده بود،‌ همینو میگفت. می‌گفت که همه‌ی سوالا و ابهامات و فکرها در مورد اینه که تختی چطوری مرد؟ کشته شد یا خودکشی کرد؟ در حالی که این که اصلا سوال درست و مهمی نیست. چون تختی به خاطر نحوه‌ی مرگش تختی نشده. به خاطر زندگیش تختی شده و ما باید به زندگیش نگاه کنیم به جای مرگش. 

 

همه‌ی اینا به نظر من مصادیق جشن گرفتن زندگین به جای فقط عزای مرگ رو گرفتن...

 

  • مهسا -

نظرات (۳)

خیلی قشنگ بود مهسا.. 

امیدوارم جوری زندگی کنیم که زندگی‌مون جشن‌گرفتنی باشه..

پاسخ:
واقعا واقعا! کاشکییییی...

خیلی نکته و اصطلاح به جایی بود مهسا جان.

 

به نظر من کلا هر چیزی که تموم میشه باید براش جشن گرفت. جشن تجربیاتی که به دست آوردی و چیزهایی که یاد گرفتی! مثل جشن فارغ التحصیلی که وقتی تموم میشه همه تبریک میگن و خوشحالند که این مرحله تموم شده! 

اتفاقات دردناک و تلخ زندگی ما پر از درس هستند و باید تموم شدنشون رو جشن گرفت از دید من :) 

پاسخ:
اینم دیدگاه درست و قشنگیه :)‌

چه نکته خوبی مطرح کردی مهسا جان، واقعا همین طوره، زندگی را باید پاس داشت.

بعد از فوت پدرم، مادرم نمیرفت تو خونه خودمون. خونه پدر و مادرش موند تا چند وقت. میگفت تحمل اون همه خاطره را ندارم. ولی من همراه با پسر و همسرم رفتم خونه خودمون. و یاد خاطرات قشنگی که با پدرم در آن خانه رقم خورده بود افتادم... عکس العمل آدمها نسبت به خاطرات متفاته، یکی خاطرات کمکش میکنه تا رنج نبود عزیزش را بهتر تحمل کنه، یکی هم باعث افزایش رنجش میشه..

خداوند دکتر فخرایی را رحمت کنه.. متاسفانه در مدت اخیر تعدادی از اساتید دانشکده به رحمت خدا رفته اند، آخرین مورد دکتر فرهنگی بود که واقعا با اخلاق بود... روح همه اساتید درگذشته شاد...

پاسخ:
دقیییقا می‌فهمم که برخورد آدم‌ها با خاطرات متفاوته. تاکیدم روی اون مراسمه از جهت درد اطرافیان و برخوردشون با خاطرات نبود. از جهت مثالی بود درمورد این جشن گرفتن زندگی و یادآوری روزهای زنده بودن فرد درگذشته...

آره متاسفانه :( اصلا اینقدر فوت دکتر فرهنگی ناراحتم کرد که هی یادم میره فوت کردن... :( خیلی مهربون و بااخلاق بودن... آخر لیسانس ما شدن رییس دانشکده و سخنرانی جشن فارغ التحصیلیمون با ایشون بود...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی