BlogMas- روز شانزدهم- فرهنگ
حالا که یه مقداری زبان میفهمم و با تلاش زیاد خودم برای اینکه زیاد بخونم و هرچی دم دستم هست رو مطالعه کنم و کلمات جدید دربیارم، نشستم و دو تا سریال هلندی دیدم. یه دونه سریال از کامیونیتی مراکشیهای هلند و یکی هم یه سریال دو سیزنی طنز در مورد به مدرسهی دبستان. و خب باید بگم کلا نگاهم و دانشتههام نسبت به فرهنگشون چندین درجه تفاوت کرده! همینه که میگن زبان دروازهی فرهنگه. :) اون سریالی که از کامیونیتی مراکشیها بود خیلی چیزهای جالبی داشت از نمونههای نژادپرستی پنهانی که جریان داره، از بسته بودن فکر خانوادههای نسل اول مهاجر مسلمون و این جامعهی بسته تشکیل دادنشون و تفاوت نسلی که مهاجرای نسل دوم پیدا کردن و ... . با اینکه از نظر سینمایی افتضاح بود، برای من نکات جالب زیادی داشت.
سریال دوم که توی یه دبستان میگذره یه مقدار خوبی بهم دید داد درمورد اینکه مدرسههاشون چه شکلیه و رابطهی معلم با شاگرد چطوریه و درسها چطورین. و خب یه تعصب و تبعیض خیلی تیپیکال علیه مهاجرا و مسلمونا که خب البته چون طنز بود از عمد بزرگ شده بود. اینا رو آدم همینجوری متوجه نمیشه و حس نمیکنه. باید بره تو بطن فرهنگشون تا متوجه بشه. یه بار دوست هلندیم میگفت من وقتی با دوستپسرم انگلیسی حرف میزنم بقیه دیگه نمیفهمن من هلندیم و اون وقته که میشنوم و میفهمم حرفهایی رو که درمورد مهاجرها و غریبهها زده میشه. فکر میکنن من نمیفهمم در حالی که خب من می فهمم چی دارن میگن! گفت کاملا می فهمم که شما هم تا هلندی یاد نگرفتین درک و تجربهی متفاوتی از جامعه دارید تا وقتی وارد فرهنگ بشید.
امروز خیلی به این مسئلهی در همآمیختگی زبان و فرهنگ فکر کردم. و واقعا خستهم از فکر کردن. الان تنها چیزی که میخوام اینه که برم خونه. خیلی خسته و کلافهم. آخرین تعطیلی رسمی اینجا تو ماه می بوده و داریم کلافه میشیم از تعطیلی نداشتن بعدش. حتی تعیلات کریسمس و سال نو هم افتاده به آخر هفته. که البته من دیگه مرخصیم از روز کریسمس شروع میشه. :)
- ۲۱/۱۲/۱۶
واسم جالبه که اینقدر در مورد نژادپرستی می نویسی!
ما هم اینجا نژادپرستی داریم ولی خیلی خیلی خیلی کمتر از اونجاست و من شاید سالی یکی دو بار چیزی حس کنم!
آخ جون یه هفته دیگه میری خونه :)