هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

The Trojan Horse Affair

دوشنبه, ۲۸ فوریه ۲۰۲۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ

پادکست serial یکی از پادکست‌های معروف و محبوبه که توسط نیویورک‌تایمز ساخته می‌شه و تو هر فصلش یه پرونده طولانی مناقشه‌برانگیز رو مورد بررسی قرار میده. این پادکست واقعا کار ژورنالیستیه و فقط این نیست که یه داستان رو بردارن صوتی کنن. سازنده ی پادکست خودش شخصا investigate میکنه و این نقاط تاریک پرونده‌ها رو می‌کشه بیرون.

 

- سیزن اول:‌پرونده‌ی قتل یه نوجوون دبیرستانی تو سال ۱۹۹۹ در بالتیمور. دوست‌پسرش به اسم عدنان سید با شهادت فقط یک نفر و بدون اینکه هرگز اتهامش رو بپذیره به عنوان قاتل اعلام می‌شه و محکوم می‌شه به حبس ابد. توی این فصل از سریال میره سراغ شواهد مختلف، نوشته‌های دادگاه و تمام گزارش‌ها تا ببینه واقعا چی شده؟‌ و خب ردپای تعصبات نژادی همه جا هست... هرچند هنوز هم هیچ کس نمی‌دونه آیا عدنان سید واقعا قاتله یا نه و درخواست بازرسی مجدد پرونده هم سال پیش رد شده. و اون هنوز تو زندانه بدون اینکه هرگز اتهامش رو پذیرفته باشه.

 

- سیزن دوم: سال ۲۰۱۴ یه سرباز آمریکایی پس از ۵ سال اسارت طالبان نجات داده می‌شه و به آمریکا برمی‌گرده. ولی موقعی که میان برای بازگشتش به عنوان یه قهرمان جشن بگیرن شایعاتی می‌پیچه که این نه تنها قهرمان نیست بلکه یه خائنه که خودش رفته سمت طالبان. به انتخاب خودش. بعد از اون مدتها این پرونده در جریان بوده و به دو تا اتهام دادگاهی میشه که یکیشون حکمش حبس ابد بوده حتی. ولی در تمام این مدت هرگز حرفی نمی‌زنه. نه با خبرنگارا و نه با تلویزیون. سکوت محض. توی این سیزن رفته سراغش و حرف‌های اون رو ضبط می‌کنه.

 

- سیزن سوم: توی این فصل هدفشون رو می‌ذارن روی به چالش کشیدن کل سیستم عدالت قضایی آمریکا و به این نتیجه می‌رسن که برای انجام این کار لازم نیست برن سراغ پرونده های خیلی عجیب و پیچیده و اکستریم. بلکه کافیه برن سراغ پرونده‌های خیلی معمولی روزانه و نحوه‌ی رسیدگی به اونارو ثبت کنن و این کیس‌ها رو خودشون مستقلا پیگیری کنن از طریق همسایه‌ها و خانواده و ... فرد متهم. 

 

- سیزن چهارم: توی این فصل روند ۶۰ ساله‌ی ارتباط و تاثیرگذاری والدین سفیدپوست روی سیستم مدارس دولتی آمریکا مورد بررسی قرار می‌گیره. واضحه که توی این سیزن مجددا تعصبات نژادی پررنگ می‌شن و میره سراغ تاثیرگذاری شدید این مسئله. 

 

- سیزن پنجم: این سیزن درمورد تقلبات گسترده و سیستماتیک طولانی‌مدت و همیشگی تو انتخابات یکی از ایالت‌های آمریکاست. 

 

و اما سیزن جدید: The Trojan Horse Affair که کمتر از یک ماه پیش منتشر شده. 

 

شهر بیرمنگام تو انگلستان جاییه که جمعیت خیلی زیادی مسلمون توی اون زندگی می‌کنن. ۲۵ درصد شهر مسلمونن و اکثرا پاکستانی. یک مدرسه بوده در منطقه‌ی پاکستانی‌ها که وضعیت تحصیلی خیلی بدی داشته و در شرف بسته شدن بوده به خاطر کیفیت پایینش. و این که پاکستانی‌ها و مسلمان‌های مهاجر نمی‌تونن آدم‌های موفقی باشین و شاید تحصیل به دردشون نمی‌خوره یه قول پذیرفته شده بوده. تا اینکه یه نفر میاد و این مدرسه رو دستش می‌گیره و تو طول ۱۵ سال مدرسه رو به جایی می‌رسونه که جایی که درصد فارغ التحصیلی و قبولی امتحاناتش ۴ درصد بوده به ۷۶ درصد می‌رسه! توی این مدت خیلی از بچه‌های پاکستانی موفق میشن وارد دانشگاه بشن و تو رشته‌هایی مثل حقوق پذیرفته بشن که همه نسل اولی بودن تو خانواده‌هاشون که تحصیل می‌کردن و وارد دانشگاه می‌شدن. میزان موفقیت این مدرسه به حدی بوده که city council بیرمنگام از مدیر این مدرسه می‌خواد که دو تا مدرسه‌ی دیگه‌ی بیرمنگام رو هم بگیره و این سه مدرسه رو با هم اداره کنه (که تحت عنوان یه آکادمی شناخته بشن هر سه). تا اینکه سال ۲۰۱۳ یه نامه‌ی ناشناس به دست city council می‌رسه که توی اون هشدار داده می‌شه که گروهی از مسلمون‌ها دارن مدارس بیرمنگام رو اسلامیزه می‌کنن و گروهی اکستریمیست دارن این مدارس رو اداره می‌کنن. این نامه‌ی ناشناس که نه تنها منبعش هیچوقت شناخته نمی‌شه بلکه ادعاهاش بعدها رد می‌شه، می‌شه بهانه‌ای برای یه مجموعه خیلی دقیق investigation توی این مدارس و نحوه‌ی کار معلم‌ها و مدیرانشون. مدرسه‌ای که تو ۱۵ سال به اون نتایج درخشان رسیده بوده تو عرض یک ماه نابود میشه. معلم‌هاش به صورت مادام العمر از تدریس منع می‌شن و حتی اسم مدرسه عوض می‌شه. این در حالی بوده که هیچوقت ادعاهای اون نامه اثبات نمی‌شه و با وجود اینکه نتیجه‌ی investigationها نشون می‌ده که مشکلاتی در این مدارس وجود داره که باید حتما بهش پرداخته بشه (مثل فشاری که روی دانش‌آموزان دختر بوده برای پوشیدن حجاب و یا آموزش غلط در درس Sex Education که توی اون تجاوز زناشویی به عنوان یه حق در مورد مرد تعریف می‌شه) ولی ردپایی از اکستریمیست‌ها و سلفی‌گری در این مدارس پیدا نمی‌شه. ولی نتیجه‌ی این نامه تصویب یک سری قوانینه که توی اون حتی دکترها و معلم‌ها موظفن اگر «حس کنن» بیمار/دانش‌آموزی حرفی میزنه که می‌تونه اکستریم باشه اونو لو بدن. مثل اینکه زنگ بزنی اداره اطلاعات گزارش بدی! عملا همه تبدیل میشن به پلیس و مخبر. نتیجه‌ی این قوانین و فشارها این میشه که دانش‌آموزها و معلم‌های مسلمون فشارهای بسیار زیادی رو تحمل می‌کنن و عملا هیچ حرفی در مورد هیچ چیزی نمی‌تونن بزنن و همیشه باید نگران باشن و بترسن چون ممکنه کسی کوچکترین حرفشون رو اکستریم تشخیص بده و گزارش رد کنه براشون. این به جز اینه که با خراب شدن اون مدرسه، فرصت تحصیل مناسب از خیلی از دانش‌آموزان پاکستانی باز پس گرفته می‌شه. توی این پادکست، نتیجه‌ی investigation چندین ساله‌ی یه ژورنالیست پاکستانی-انگلیسی در همکاری با نیویورک‌تایمز گزارش داده می‌شه. story tellingش فوق‌العاده‌س و گام به گام و مرحله به مرحله توی ۸ اپیزود ما رو از لابه لای مراحلی که طی کردن و کیس‌هایی که بررسی کردن عبور می‌دن تا درک کنیم چه اتفاقی افتاده. راستش برای من اینقدر شوکه‌کننده بود این حد از لاپوشانی و ندیدن شواهد و روی تعصبهای اسلاموفوبیا پیش رفتن که هی باورم نمی‌شد و بعد از هر قسمت می‌رفتم یه عالمه مقالات و گزارش‌های انتقادی روی این گزارش این پادکست رو می‌خوندم و هی می‌دیدم که چقدر انتقادهای بهش بی‌اساسه و چقدر تعصبات باعث شده زندگی مسلمان‌های انگلستان تحت تاثیر قرار بگیره. وحشتناکترش اینکه پررنگترین حدس برای شروع این ماجرا و سورس اون نامه‌ی ناشناس به یه زن مسلمان -از خانواده‌ی مسلمان- برمی‌گرده که برای پوشاندن خرابکاری خودش کیس رو تبدیل به کیس اکستریمیست‌های اسلامی می‌کنه که اروپایی‌ها -به حق و به درستی- روش بسیار حساسن. واقعا باور نکردنی بود سیر پرونده... 

 

برای من خیلی سخته که بخوام این ماجرا رو بدون بایاس ببینم. من دو تا بایاس بزرگ دارم. اول اینکه به عنوان آدمی که خودش رو مسلمان می‌دونه و با آزارهایی از این بابت مواجه شده توی دانشگاه -که هرگز در موردشون صحبت نکردم و دوست ندارم صحبت کنم- هم‌ذات‌پنداریم با مسلمان‌ها بیشتره و دوست دارم حق رو به اونها بدم. از طرفی یک بایاس برعکس دارم که خیلی پررنگه. و اون اینکه آدم‌های متوسط‌تر و شریعتمدار معمولی رو اکستریمیست محسوب می‌کنم و ازشون می‌ترسم و مخالفشونم. این باعث میشه‌ خیلی جاها تا حد نفرت از تمام کامیونیتی‌های مسلمان پیش برم. این دو بایاس بزرگ برعکس همدیگه باعث میشن من نتونم بدون تعصب این پرونده رو نگاه کنم. به همین خاطر گزارشهای خیلی زیادی روشون خوندم و نقظه نظرات آدمای خیلی متفاوتی رو خوندم و حرفاشونو شنیدم (همه از انگلستان) تا بتونم عادلانه‌تر به ماجرا نگاه کنم. آن چه که واضحه اینه که واقعا تعصبات شدیدی وجود داره (دیگه فکر کنم این روزها و بعد از ماجرای جنگ اکراین و شنیدن صحبت‌های خبرنگارها و سیاستمداران اروپایی در مورد تفاوت چشم‌آبی‌های موبلوند اروپایی با مسلمون‌های غیرمتمدن عراق و افغانستان و سوریه شکی برای کسی نمونده باشه که این تعصبات چقدر واقعین) که باعث شده این پرونده در جهت غلطی قرار بگیره و قوانین بعدی که تصویب شده تو انگلستان مثل قانون PREVENT (به همین اسم سرچش کنین) عملا باعث شده مسلمان‌ها به خصوص در محیط‌های آموزشی در شرایط بسیار سختی قرار بگیرن و در یک ترس همیشگی باشن از اینکه کسی کوچکترین حرف و عملشون رو گزارش بده. واقعا عجیبه. واقعا. 

 

یک نکته‌ی خیلی مهمی که تو این پرونده من رو اذیت کرد، دخالت یه زوج انگلیسی بود به اسم سو و استیو پَکِر. من از نگاه غالب سفیدپوست‌ها به مسلمونها و این فکر که زن مسلمان/خاورمیانه‌ای لزوما یه موجود مظلوم قربانیه که نشسته که اونا بیان نجاتش بدن متنفرم.و این نگاهیه که تو اغلب فیلم‌ها و سریال‌ها و کتاب‌هاشون بازتاب داده می‌شه. و بسیار آزاردهنده‌س. چون با نگاه کاملا متفاوتی فکر می‌کنن حق دارن بیان سبک زندگی مارو مورد بررسی قرار بدن و به این نتیجه برسن که هر زن مسلمان قربانیه حالا یا خودش می‌دونه یا خودش اینقدر احمقه که هنوز متوجه نشده. و در هر حال نیازمند یه قهرمان سفیدپوسته که بیاد و نجاتش بده. اگر صحبت‌های سو پکر رو توی این پرونده گوش بدین کاملا متوجه می‌شین که از چی صحبت می‌کنم. 

حالا خیلی بی‌ربطه ولی چند وقت پیش سریال We Are Lady Parts رو دیدم که یه مینی‌سریال طنز انگلیسیه در مورد یه گروه موسیقی پانک که تمام اعضاش زنان مسلمون هستن از بک‌گراندهای متفاوت و فرهنگ‌های متفاوت. از یه دختر دانشجوی دکتری میکروبیولوژی گرفته تا یه دختر قصاب که طبیعتا توی گوشت‌فروشی خلال کار می‌کنه. چیزی که در مورد این سریال توجه همه رو جلب کرده و تقریبا تحسین همه رو به دنبال داشته اینه که بر خلاف بقیه فیلما و سریالا توش زن مسلمون داره زندگیشو میکنه و نه اینقدر با هویتش درگیره نه نیازی داره کسی بیاد نجاتش بده از سرکوب و ظلم. خودش داره زندگیشو میکنه. و اتفاقا یه زن سفیدپوست (اینفلوئنسر) که با اون نگاه غالب سفیدپوستی میاد کاری برای اینها انجام بده عملا گند می‌زنه به زندگی و گروهشون و بسیار آسیب می‌زنه بهشون. و اینها مجبورن دوباره نگاه خودشون و صدای خودشون رو پس بگیرن. این سریاله رو من خیلی دوست داشتم. هم کوتاه بود هم طنز بود هم شخصیتاش بینهایت واقعی بودن.

 

خلاصه که به نظرم پرونده‌ی خیلی جالبی بود و حرف زیاد داشت برای گفتن. چند وقت اخیر مطالعه‌ی خیلی زیادی کردم روی فهم کامیونیتی‌های بسته‌ و باز مسلمونهای اروپا. وقتی میگم مطالعه منظورم اینه که نشستم تز دکتری و مقاله‌ی ژورنال و کنفرانس خوندم روی بررسی ابعاد مختلف جوامع و بعد رفتم مطالعه‌ی میدانی و مشاهده‌ای انجام دادم:)) و خب الان یه کم اطلاعاتم زیاده در این مورد و ابعاد مختلفیش رو می‌شناسم. :))‌ ولی برای کسی جالب نیست حقیقتا. همه اینطورین که آخه مگه بیکاری؟:) بیکار نیستم واقعا. فقط چیزهایی که برای من جالبن متفاوتن با بقیه. این بخشی از زندگی و وجود منه که برای خودم جالبه فقط  و هیچ اشتراکی درش حس نمی‌کنم با هیچ دوستی. :)) برای همینه که اول که شروع کردم به نوشتن این پست و حتی قبل‌ترش که هی داشتم فکر می‌کردم بنویسم یا نه، نمی‌دونستم قراره منتشرش کنم یا درفت بشه. ولی الان تصمیم گرفتم منتشرش کنم و تلاش کنم که I don't care باشم در مورد قضاوت‌ها و impressionی که ایجاد می‌کنه. چون که خسته شدم از اینکه اینقدر اینسکیور و بسته‌م در بروز دادن خودم. :) 

  • مهسا -

نظرات (۸)

باباااا

من خط‌به‌خط رو تند تند داشتم می‌خوندم و حس می‌کردم چقدر جالب چقدر مهم چه متن خوب و مفصلی. چه مسائل مهمی.

خیلیییی کار خوبی کردی نوشتی. من شک ندارم نه تنها من حداقل تعدادی قابل توجه کسای دیگه‌ای که این وبلاگ رو دنبال می‌کنند این مسائلی که نوشتی براشون مهمه.

پاسخ:
آقاا مرسی جدی که خوندی و کامنت دادی! چون که نزدیک بود بیام پستمو درفت کنم :)))) (اینسکیوریتی در این حد)

چقدر خوب که این متن رو نوشتی.

 

چقدر دغدغه هات بزرگ و قشنگ هست.

 

آفرین به اون مطالعه میدانی و مشاهده ای. واقعا جای تحسین داری همه جوره. 

پاسخ:
مرسییییییییییییییییییی صبا جان :) واقعا. 
  • همه چی عالیه
  • مهسا راستش یکی از بزرگ‌ترین دغدغه ها و‌ مطالعات خیلی عمیق من همین موضوع هست

     

    من هم بین دو دیدگاه هستم برای همین گاهی احساس تنهایی عمیقی می کنم.

    از طرفی برخی قوانین اسلام رو مورد نقد شدید قرار می دهم و خیلی هم اتفاقا روش تحقیق کردم و از طرفی  مباحث عرفانی و خروجی برخی دیدگاه ها برام لذت بخش هست بخشی از طرحواره های کودکی ام هست ‌من دوستش دارم

     

    خلاصه که بسی خرسند شدم

    پاسخ:
    آه چقدر جذاب.

    راستش نگاه من به دین اصلا اصلا اعتقادی نیست. کاملا هویتیه. الان هم مطالعاتم روی مسلمونای اروپا از جهت اعتقادی نبوده از جهت هویتی بوده.
    اون بحث مطالعه دینی رو ۴-۵ سال پیش خیلی پیگیر بودم که با این حجم از تناقض چی کار کنم؟ فکر میکنم تونستم یه سیستم consistent برای خودم بچینم که توش دووم بیارم. هم spiritualityم رو نگه دارم که وصل به عرفانه و هم نگاه انتقادیم رو به قواعد خشک حفظ کنم. 
  • همه چی عالیه
  • منظور من از بیان طرحواره همون جنبه هویتی قضیه بود

    پاسخ:
    اوهوم. ولی منظورم از هویت شخصی خودمون نبود.
    هویت مهاجرا بود.
  • راحله عباسی نژاد
  • مهسا منم خیلی با علاقه خوندم مطلب رو. نظر خاصی ندارم در لحظه ولی چالش‌های شخصی و اجتماعی و سیاسی که مطرح کردی برام جالبه و بهشون فکر کردم. و البته کار زیادی روش انجام شده و میشه، تو تنها نیستی :) 

    فقط اینکه به طور کلی این داستان زن مسلمان از نظر من یکی از پیچیده‌ترین موضوعات با کلی تناقضه. مدام هم یه چیزی پیش میاد که یافته‌های قبلی نقض میشه یا زیر سوال میره. مثلا وقتی طالبان دوباره اوج گرفت، خیلی‌ها کارهای لیلا ابولغد و صبا محمود که انسان‌شناس‌های معروف این حوزه هستن رو کشیدن وسط و نقد اساسی کردن. چون مثلا ابولغد گفته بود که زن مسلمان نیاز به نجات نداره ولی بعد دیدیم که رسما بدون حضور خارجی‌ها در افغانستان توی یه بن‌بست گیر کردن. یعنی خلاصه خیلی ابعاد مختلفی داره. از هرجا میای بررسی کنی یه جای دیگه میزنه بیرون. 

    پاسخ:
    راحلههه :*
    آٰره دقیقا. یکی از چیزهایی که برام خیلی جالب شد موقع ماجرای طالبان بود. و راستش اون موقع توییت‌های یه سری از زنان آکادمیک آمریکا رو میخوندم (که همه از خاورمیانه بودن. اینکلودینگ دوست دبیرستان خودم) که داشتن با همین استدلال «زن خاورمیانه‌ای نیاز به نجات نداره» در مورد این صحبت میکردن که این جزء فرهنگ افغانستانه و نباید مورد قضاوت قرار بگیره. که خیلی چیز عجیبی بود! خیلی!
    منظورم اینه که کاااملا متوجه پیچیدگی و دوگانگی مسئله هستم. 
    من اون بایاس دوگانه‌ای که گفتم رو دقیقا اینجا هم دارم. کلا هرکاری میکنم نمیتونم بدون بایاس به ماجرا نگاه کنم و این اذیتم میکنه. 

    سلام

    خیلی مفید بود و ممنون که به اشتراک گذاشتید. معرفی خوبی بود سعی میکنم لیسنینگ را قویتر کنم و گوش بدم

    احساس insecure هم ‌نداشته باشید

    پاسخ:
    سلام :)
    ممنون که خوندید.
    راستش من خودم اصلا اهل پادکست انگلیسی گوش دادن نبودم چون تمرکز کردن روش برام آسون نیست. این ولی چون موضوعش برام جذاب بود گوش دادمش :)

    سلام مهسا جان. موضوع خیییلی جالبی مطرح کردی، ممنون از معرفی پادکست و اینکه کمی از دانسته هات را با ما به اشتراک گذاشتی. اینکه رفتی در مورد این موضوع تحقیق کردی و حتی بررسی میدانی هم انجام دادی واقعا عالیهههههه.. باز هم در موردش بنویس...

    پاسخ:
    سلااام :)‌مرسی که خوندین :***
    شاید بعدا از اینایی که خوندم بنویسم. در مورد هویت و اینا. نمیدونم چرا اصلا راحت نیستم در مورد این چیزا حرف بزنم :)))

    خیلی کار خوبی کردین که نوشتین؛ ماهایی که دلبستگی‌های مشترک داریم اگه به خاطر این ترس از قضاوت شدن حرفامون رو نزنیم کم‌کم فکر میکنیم تنهاییم و انزوا اذیتمون میکنه. ولی این دغدغه‌ها بین امت اسلام اروپانشین کاملا مشترکه :)

    پاسخ:
    امت اسلام :)))))) از این ترکیبه خنده‌م گرفت راستش :)) من خودمو جزء امت اسلام حساب نمیکنه کسی:)))

    مرسی که خوندین :)‌

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی