هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

مددکار اجتماعی

چهارشنبه, ۱۳ آوریل ۲۰۲۲، ۰۷:۲۰ ق.ظ

یه اپلیکیشن هست به اسم Tarjimly. این اپلیکیشن رو مددکارهای اجتماعی و نیروهای داوطلب توی کمپ‌های پناهندگی استفاده می‌کنن برای ترجمه‌ی حرف‌های پناهجوها. مثلا اگر پناهجوی ایرانی اونجا به پزشک مراجعه کنه و انگلیسی بلد نیست، توی اپلیکیشن درخواست میدن که یه نفری که فارسی و انگلیسی بلده تلفنی ترجمه رو انجام بده. من چند وقتیه که با این اپلیکیشن کار می‌کنم و تلاش می‌کنم که در حد توانم ترجمه کنم.

دیروز، یه خانم مددکار درخواست داد و من هم پذیرفتم. بهم گفت یه سری عکس از متن دستنویس فارسی برات می‌فرستم برام به انگلیسی ترجمه کن. وقتی عکس‌هارو فرستاد دیدم بعضی‌هاش به شکل ترانه‌س. به مددکار گفتم که اینا بعضی‌هاش شعر و ترانه‌ست و ترجمه کردنش سخته. ولی من تلاشمو می‌کنم. مددکار با تعجب گفت: شعر؟! اینارو یه پسر تحصیل‌نکرده در شرایط خیلی سخت نوشته و از اینترنت کپی نکرده. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که می‌گی شعره. گفتم شعر و ترانه گفتن تو خون ما ایرانی‌هاست انگار. :))‌ خیلی معموله برای ما که این کارو انجام بدیم.

بعد متن‌ها رو براش ترجمه کردم. به جز متن‌های انگیزشی و انرژی و امید دادن به خودش یه سری متن و ترانه‌ی عاشقانه بود که شامل اسم معشوق هم بود. ماریا*. هی ماریا رو توصیف کرده بود و نوشته بود که در روزهای سخت بهش کمک کرده و خیلی دوستش داره. و اینکه مردم چی میگین در مورد اینکه اون در حد ماریا نیست هیچ اهمیتی نداره. یک سری رویاپردازی‌ها کرده بود در مورد خانواده‌ای که با ماریا تشکیل خواهد داد و بعد با همدیگه به مردم کمک و خدمت خواهند کرد. من همه‌ی اینارو ترجمه می‌کردم بدون هیچ حس خاصی. تا اینکه بالای صفحه‌ی چتم با مددکار رو چک کردم و دیدم اسم مددکار ماریاست! یهو بدنم منقبض شد و مغزم در آئتانه‌ی انفجار قرار گرفت. داشتم متن‌های شخصی یه پناهجو رو ترجمه می‌کردم که عاشق مددکارش شده بود و مددکارش برای اینکه رفتارهاش رو رمزگشایی کنه اون متن‌هارو آورده بود برای ترجمه. عین توی فیلما!(همون پدیده‌ی مشهور وابستگی مددجو/بیمار به مددکار/درمانگر و اشتباه گرفتنش به جای عشق) اون همه اصرارش توی متن‌ها روی «خدمت به مردم» هم به خاطر همین بود که ماریا داره به مردم خدمت می‌کنه. 

 

ماریا یک عالمه از من تشکر کرد و هی گفت نمی‌دونی چه کمک بزرگی کردی و چقدر این ترجمه باارزش بود. کاش می‌دونستم بعدش چی می‌شه و چه برخوردی با پناهجو میکنه... تصور بقیه‌ی ماجرا به خیال‌پردازی خودم سپرده شده.

 

* اسم واقعی نیست.

  • مهسا -

نظرات (۶)

وایییییییی چقدر فیلم بود :)

 

یهو هیجان انگیز شد و مدل اصغر فرهادی هم آخرش باز موند :)

 

پاسخ:
خیلیییییییییییییییییییییی حس عجیبی بود! اگر اینو تو فیلم می‌دیدم میگفتم چقدر کلیشه‌ای و غیرمنطقی:)))
در حالی که واقعی بود :)))) 

آخرشو باید خودمون تخیل کنیم... حتی نمی‌دونم توی کدوم کمپ بود و کدوم کشور بود. هیچی در موردش نمی‌دونم. هیچی. 
  • همه چی عالیه
  • جالب بود!!!

     

    اما تا جاییکه من اطلاع دارم،مددکارها در دوره های تخصصی شون همه ی اینها رو پیش بینی می کنند و حتی برخورد و نحوه جهت دهی فعالیت هاشون رو بعد از اینکه ارتباط حالت عادی اش رو از دست میده😉

    و اتفاقا تا حدودی طبیعی هست حتی خیلی از افراد معمولی زمانیکه مشاوره میرن اگر مشاورشون غیر هم جنس باشه در مقطعی این اتفاق رخ میده و‌خب با شگردهایی فرد دوباره به مسیر برمی گرده😁

    پاسخ:
    دقیقا همینطوره. 
    اون که بدیهیه که این یه پدیده‌ی رایجه. که وابستگی به مددکار/مشاور/تراپیست به منزله‌ی عشق برداشت میشه توسط مددجو. و مددکارها به خوبی آموزش دیدن که چطوری این مسائل رو مدیریت کنن.
    فقط دوست داشتم می‌دونستم چطوری میشه بعدش. چطوری مدیریت میکنه و بهش چی میگه. عین فیلم دیگه. اینقدر شبیه فیلما بود که دلم میخواست بدونم بعدش چطوری میشه. چطوری طرفو جدا میکنه. چطوری متوجه اشتباهش میکنه و ... . ولی خب فیلم نیست و منم هیچی نمیدونم درموردش:)))

    حالا شاید دوباره بهت یه سری دیگه متن از همین مددجو ارجاع بده؟ 

     

    دلم سوخت برای مددجو:(

    پاسخ:
    آرههه خیلی محتمله. تا حالا چندین بار با مددکار خاص (که پرستاره)‌ صحبت کردم مثلا. تکراری زیاد پیش میاد. 

    + :(

    چه کار جالبی را قبول کرده ای.. کمک خیلی خوبی به پناهجوهاست

    از تصور اینکه متن عاشقانه را یک واسطه بخونه و ترجمه کنه خنده ام گرفت :))

    پاسخ:
    خیلیییی برای روحیه‌م خوبه... یاد میگیرم یه کم فروتن‌تر باشم با درک و لمس سختی شرایطشون. به خصوص وقتی باید با آدمای خیلی مسن حرف بزنم که دردهای شدید جسمی دارن واقعا اذیت میشم :(

    + واقعا خنده‌داره :)))
  • همه چی عالیه
  • اولین گام اینه که حس طرف (مددجو)رو مضموم و‌زشت برداشت نمی کنه و empathy داره .(چون نفی یک حس داستان جدیدی میشه به حل بحران کمکی نمی کنه.

     

    با این فرض که این حس هست و وجود داره و هم ‌طبیعی هست کارش رو ادامه میده و عملا و منطقا به ارتباط خاصی منجر نمیشه 

    همین😊من آخرش رو بستم ✋😅

    پاسخ:
    :)))))
  • همه چی عالیه
  • بیشتر از ماهیت داستان من ذهنم درگیر اون اپلیکیشن و بشر دوستانه بودن فعالیت ها شد

    یه همچین انسان حسی و عاطفی هستم من😌😅

    پاسخ:
    آخی :))
    خیلی اپلیکیشن خوبیه...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی