هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

آزادی

يكشنبه, ۷ می ۲۰۲۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ

جمعه اول می روز آزادی هلند بود از اشغال آلمان نازی. این روز هر سال جشن گرفته میشه ولی هر سال تعطیل رسمی نیست. فقط ۵ سال یک بار تعطیله! :| (البته مدارس و دانشگاه‌ها استثنا هستن. اونا هر سال تعطیلن.)

دوست صمیمیم ش. از قبل بهم گفته بود که شهرداری لاهه یه برنامه هرسال داره برای این روز که به ۵۰۰ نفر ناهار آزادی میده و یه سری برنامه بامزه دارن. دوست‌دختر هلندی همکار ایرانی دوستم هم جزء کمیته برگزاری این برنامه بود و دعوتمون کرده بود برای این مراسم. هر سال یه کمیته هستن که غذاهای این روز رو پیشنهاد میدن و از بینشون یه تعداد انتخاب میشه که یه گروه داوطلب آشپزی اون غذاها رو برای این روز بپزن و آماده کنن. این دوست هلندی مذکور کوکوسبزی رو پیشنهاد کرده بود و انتخاب شده بود! (غذاها باید وجترین می‌بودن).

القصه که قرار بود که در کنار چند تا غذای دیگه کوکوسبزی هم پخته بشه برای اون روز. 

برنامه قرار بود در فضای باز برگزار بشه. ولی به خاطر هوای بارونی دقیقه نود برنامه عوض شد و به داخل کلیسای بزرگ لاهه منتقل شد. وارد کلیسا که شدیم، از هیجان جیغ زدیم! انگار که وارد سالن غذاخوری هاگوارزتر شده باشیم. میزهای دراز و بلند ناهار زیر سقف بلند کلیسا و ساختمون هیجان‌انگیزش حسابی یادآور هری‌پاتر بودن. 

برنامه به زبان هلندی بود و من داشتم تلاش می‌کردم با هلندی دست و پاشکسته‌ی خودم با آدما حرف بزنم و به روی خودم نیارم که چقدر برام سخته :))

غذای اصلی برنامه سوپ ذرت اندونزیایی بود که یکی از آشپزهای مشهور هلندی پخته بود و نظارت کرده بود بر پختش توسط بقیه آشپزها. خیلی خیلی سوپ خوشمزه‌ای بود. به جز اون کاسه سوپی که بهمون دادن، به هرکسی همون سوپ رو به شکل کنسروشده هم دادن برای بعد. 

بعد دیگه مراسم رقص و آواز با محوریت موضوع سوپ و غذا و آزادی هم داشتن که خیلی بامزه بود. :))

یه جا از برنامه اعضای کمیته که غذاهای مختلف رو پیشنهاد کرده بودن توضیح میدادن درمورد اصل و ریشه‌ی اون غذا و علت انتخابش. وقتی نوبت کوکوسبزی ما رسید، دوست هلندی مذکور درمورد آزادی حرف زد و جنبش زن زندگی آزادی ایران. از شهدای جنبش ایران گفت و از مفهوم آزادی که ما داریم براش می‌جنگیم. فکر کردن به مفهوم آزادی خیلی برام بار احساسای عمیقی داشت در اون لحظات.  همه خیلی اشک اشکی شدن و برگشتن مارو با تحسین نگاه کردن. حالا راستش اون لحظه که همه برگشتن ما چند تا ایرانی رو نگاه کردن با لبخند، من حس کردم لحظه‌ی اعلام امتیاز گروه‌هاست تو هاگوارتز و ما ماکزیمم امتیاز رو گرفتیم که اینجوری همه دارن نگاهمون می‌کنن =))

 

خانوم پیر کنار دستیم برگشت بهم گفت: میشه دستور کوکوسبزی رو برام بفرستی؟ ایمیلش رو داد و براش رسپی فرستادم. هیچوقت فکر نمی‌کردم اینطوری ساده‌ترین غذاهامون رو صادر کنیم. :دی

حالا نکته‌ی جالب درمورد این طبخ کوکوسبزیشون این بود که چون زرشک پیدا نمیشه و گردو گرونه، زرشک رو با سماق (!!) جایگزین کرده بودن و گردو رو با بادوم!! من اولش که شنیدم اینجوری بودم که یعنی چیییییییی! چرا غذامونو خراب میکنین!؟ ولی راستش مزه‌ش با بادوم خیلی خوشمزه‌تر از گردو بود حتی. و ترشی سماق هم کاملا جای خالی زرشک رو جبران کرده بود. خلاصه که ذهنمونو باز بذاریم به روی تغییرات غذاها و شبیه ایتالیایی‌ها نباشیم که روی غذاهاشون در حد شرف خودشون تعصب و غیرت دارن و با کوچترین تغییری که توی یکی از غذاهاشون به وجود بیاری می‌خوان کله‌تو بکنن. :)) 

چیزی که برام خیلی جذاب بود این بود که باورم نمی‌شد آدما دارن داخل ساختمون کلیسای بزرگ و قدیمی شهر می‌رقصن اونجوری =)) یعنی قشنگ طرز برخوردشون با کلیسا مثل هر ساختمان رندوم دیگریه. تصور کنین توی مسجد چنین برنامه‌ای باشه مثلا =)) حتی تصورشم ممکن نیست برام.

 

کلا تجربه‌ی جذابی بود و بسیار خوش گذشت. :)  

 

متاسفانه صندوق بیان کار نمیکنه الان که عکس رو داخل وبلاگ بارگذاری کنم. ولی از اینجا میتونین یه سری عکس ببینین: 

۱. کلیسا-۱  

۲. کلیسا-۲

۳. سوپ ذرت اندونزیایی

۴. غذا-۱

۵. غذا-۲

۶. کنسرو سوپ

۷. لیست غذاها

  • مهسا -

نظرات (۴)

  • آوای درون
  • "دوست‌دختر همکار دوست" چه نسبت بامزه ای میشه :)))

    چه جالب که به ایرانیها توجه کرده اند و پیشنهاد غذای ایرانی داده اند و در مورد موضوع در مراسم صحبت کرده اند.. عکسها هم خیلی جالب بود.. ممنون که به اشتراک گذاشتی :*

    کنجکاو شدم رسپی غذاهای منو را در بیارم :)

    سماق و بادام.. باید یک بار امتحان کنم.. (گرچه من هم مثل ایتالیایی ها فکر میکنم اگر رسپی تغییر داده بشه اسم غذا هم باید عوض بشه :)) )

     

    پاسخ:
    خیلی پیچیده بود نسبتش واقعا :))))

    آرهههه :)‌ درواقع به خاطر این دختره بود که اینطوری بود. بهش گفتن چرا غذای ایرانی انتخاب کردی تو که ایرانی نیستی؟ بعد برگشت به ماها اشاره کرد گفت به خاطر این دوستای فوق العاده‌ای که دارم. و بعد شروع کرد درمورد ایران و آزادی صحبت کردن. چون کلا تو تمام تجمعهای این مدت هم شرکت کرده بود و خیلی در جریان ایران بود...

    غذاهای منو جذاب بودن :دی به خصوص اون «veganistische pasteitje»

    :)))) واقعا مزه‌ی کوکوسبزی بودگیش عوض نشده بود :)) سماقه که اثر خاصی نداشت بادومه هم خوشمزه‌تر و بهتر از گردو بود زیر زبون :))

    چقدر جالب بود! چه تجربه ی منخصربفردی ! 

     

    پاسخ:
    خیلیییییییییی جذاب بود واقعا! :))‌واقعا خوشحالم که به خاطرش مرخصی گرفتم که برم. 

    واقعا خیلی شبیه سالن غذاخوری هاگوارزتر بود :)

     

    از این اتفاق هایی بود که همیشه وقتی برگردی بهش لبخند میاره رو لبت. 

     

    این دختره که دوستتون بود خیلی خوب بود. دمش گرم :) 

    پاسخ:
    دقیییییییییییییییقا! قشنگ هی یادم میاد لبخند میزنم :))

    دمش گرم واقعنی! خیلی دختر خوبیه‌:)

    چه تجربه قشنگی و چه روز قشنگی البته .

     

     

    پاسخ:
    خیلیییییییییی :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی