اخلاق! :دی
امروز کلید آفیس را برنداشته بودم و رفته بودم قوری را در آبدارخانه پر کنم. برگشتم و دیدم که در بسته است. با کلی شرمندگی رفتم پیش منشی گروه و یک طبقه کشیدمش پایین تا در را برایم باز کند. بعد که معذرتخواهی کردم، گفت: باعث شدی من از سر جام بلند شم و فعالیت اضافهتر کنم و راه بیشتر برم که اینا برای سلامتی خیلی خوبه.
اینطور خوشاخلاق و مثبتاندیش :))))
واقعا درس اخلاق میگیرم من از اینها :))
یا مثلا چند روز پیش ساعت ۶ که آخر وقت فروشگاه بود و همه خسته و کوفته از سر کار برمیگشتند، صف طولانی دم صندوق بود. خانمی که سر صف بود یک مقدار زیادی طول داد تا خریدهایش را حساب کند و آنها را جمع و جور کند. در تمااام این مدت زیاد هیچ کس غر نزد. ۲ ۳ نفری هم مشغول خوش و بش با بقیه بودند :)) واقعا برای من عجیب بود این همه خوشخلقی و عجله نداشتن و هول نزدن!
یا یک بار به طرز بدی با یک خانم دوچرخهسوار مسن تصادف کردم. کاملا تقصیر من بود و خیلی هم بد بود شدت برخورد. خانم بندهخدا ایستاده بود و سعی میکرد مطمئن شود که من سالمم و دوچرخهم هم سالم است و مشکلی پیش نیامده. بعد که من هی پشت سر هم معذرتخواهی میکردم هی میگفت عیب نداره پیش میاد!
واقعا تجربههای جدیدیست برای من :))
توضیح: منظورم از این مثالها و تجربهها این نبود که بگویم ما بداخلاقیم و این خارجیها (!!!) خوشاخلاق و خوباند و از این چیزها! بحث این است که در جامعهای که شما از فردای خود اطمینان داشته باشید، آرامش روانی دارید و اعصاب آرام دارید و نیازی نیست با همه دعوا کنید. در چنین جامعهای خوشاخلاق بودن هم خیلی راحت است.
- ۱۸/۱۲/۱۳