هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

مهاجر

سه شنبه, ۱۵ ژانویه ۲۰۱۹، ۰۲:۴۵ ب.ظ

جا که افتادی، به ترکیب نامانوس «خانه‌ی من» که خو گرفتی، مسیر رفت و برگشت دانشگاه تا خانه را که از بر شدی،‌ مغازه‌هایی را که باید ازشان مایحتاجت را بخری که شناختی،‌ به شنیدن اصوات ناآشنای غیرفارسی که عادت کردی، با نگهبان‌های دانشگاه و پستچی که دوست شدی، رفته رفته فرصت می‌کنی که از شوک اولیه خارج شوی. شوک اولیه‌ی آن همه تغییر ناگهانی. عادت که کردی،‌ از شوک که خارج شدی، تازه فرصت می‌کنی بنشینی و جایگاه خودت را در دنیایی که حالا دیگر چندبرابر شده بازتعریف کنی. تازه فرصت می‌کنی که دل‌تنگ شوی. که ته دلت خالی بشود از حجم غربتت در آخر هفته‌ها. در بیماری‌ها. در ناخوش‌احوالی‌ها. فرصت که کردی برای دل‌تنگ شدن، خسته شدن،‌ ترسیدن، تازه اسمت می‌شود مهاجر. تا پیش از آن مسافر بودی انگار. حالا اما مهاجری. مهاجری که باید خودش را از نو بشناسد. دنیایش را از نو بیافریند. تلقی‌اش از خودش را از اول تعریف کند. و در تمام این تعریف کردن‌های نو تنهاست. و تنهایی ترسناک است. 

و اینجا، جاییست که تازه سختی‌های راه آغاز می‌شود... 

  • مهسا -

نظرات (۲)

تا الان که پرتوان ظاهر شده ای، مطمئنم که از این به بعد نیز امیدوار ادامه خواهی داد :*
پاسخ:
:**** دعام کنین. 
  • الهه ابوالحسنی شهرضا
  • یک آن حس کردم یه جورایی داریم نوع مشابهی از تجربه رو پشت سر میذاریم. من با دنیای جدید مادری و تو با دنیای جدید مهاجر بودن. تحولات اساسی در کل زندگی و سختی و شیرینی‌هایی که با خودش داره
    پاسخ:
    چقققدر جالب گفتی. چه حس خوبی پیدا کردم :) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    هجرت‌نوشته‌ها

    مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

    طبقه بندی موضوعی