هجرت‌نوشته‌ها

سلام خوش آمدید

بک تو لایف!

پنجشنبه, ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹، ۱۲:۴۸ ب.ظ

دوشنبه مامان و بابارو تو فرودگاه جا گذاشتم و با قلب شکسته و دل‌ِ تنگ برگشتم خونه. دو-سه روزی حالم خوب نبود. به هرچیزی که نگاه می‌کردم یادم میومد که پیشم بودن و دیگه نیستن و گریه‌م می‌گرفت. دلم نمیومد که استکان قهوه‌ی بابا و لیوان چای مامان رو بشورم. انگار ذره‌هاشونو بهم متصل نگه می‌داشت. سرماخوردگی هم شد مزید بر علت و خونه‌نشین شدم چند روزی. حالا میخوام که برگردم به زندگی و کار. و بابتش نیاز دارم که بشینم و از نو یادم بیاد که رویاهام و هدف‌هام چی بودن و کلا اینجا چیکار میکنم؟ یادم بیاد که مسیر طولانی سختی   دارم و اگر قرار باشه هر روز -بدون اغراق- به خودم بگم که من دوست ندارم این کار رو وکاش معلم می‌شدم و یا کاش دانشجوی علوم انسانی بودم ادامه‌ی این مسیر غیرممکن میشه. من باید یادم بیاد که اون همه علاقه و عشق رو ازکجا آورده بودم. باید یاد خودم بیارم تا دوباره صبح‌ها دلیلی داشته باشم برای از خواب بلند شدن. قشنگ‌ترین و آرامش‌بخش‌ترین چیز تو این مسیر اینه که می‌دونم که اینا همه‌ش واسه من تنها نیست و ‌«هر» دانشجوی تحصیلات تکمیلی بارها این مسائل رو طی کرده و می‌کنه. طول می‌کشه تا هرکسی مسیر خودش رو پیدا کنه. و نسخه‌ی ثابتی برای همه وجود نداره. یه جور سفر شخصیه انگار. به قول استادمون: مگه همین نیست که قشنگش میکنه؟

:)

 

پ.ن: در همین راستا خیلی تلاش کردم که ارتباطاتی رو که آزارم میدادن قطع کنم یا کاهش بدم. 

  • مهسا -

نظرات (۱)

سلام. امیدوارم تا الان هم سرماخوردگی ات بهتر شده باشه و هم پرانرژی برگشته باشی به روال قبلی :* لایک به پ.ن

پاسخ:
ممنوووون:*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هجرت‌نوشته‌ها

مرغ مهاجری هستم در پی وسعت بخشیدن به دنیای خود.

طبقه بندی موضوعی